آواز سکوت

خوشبختی <- رضایت <- ارضای میل به رشد <- برآورده کردن نیازها (مادی-غیر مادی)

آواز سکوت

خوشبختی <- رضایت <- ارضای میل به رشد <- برآورده کردن نیازها (مادی-غیر مادی)

اندازۀ نیازهای مادی

نظرات شما نشان میدهد که نیازهای مادی ما انسانها ، که میتوان در آنها جنبۀ جسمی را دید ( مطلق یا نسبی ) ، به شرح زیر است:

غذا، لباس، نیاز جنسی، خواب برای استراحت جسمی، بهداشت، مسکن، ماشین، شغل خوب برای بدست آوردن پول و درنتیجه برطرف کردن نیازهای مادی ...

خب اگر اینا رو برطرف کنیم یعنی نیازهای مادی برطرف شده و میتونیم بریم سراغ نیازهای غیر مادی و اگر اون ها رو هم برطرف کنیم شاید با استدلالهایی که آوردیم به احساس رضایت نزدیک بشیم. اما آیا همه نیازهای مادی ما همین ها هستند؟ همه میدونیم که ممکنه یک روز نیازهای دیگری هم یادمون بیاد که اینجا نگفتیم. پس نباید به اینها قناعت کنیم. اگر بتونیم جوری جلو بریم که شامل همۀ نیازهای مادی باشه، میتونیم ادعا کنیم که داریم با نگاهی کامل، قدم ها رو برمیداریم. درسته ؟ پس همین کار رو میکنیم :

هر یک از نیازهای مادی را ( چه آنها که اینجا ذکر شد ، چه هر نیاز مادی که میتوان در این دنیا تصور کرد) میتوان به یک ظرف خالی تشبیه کرد که در درون ما وجود دارد و ما ناچاریم برای رسیدن به رضایت، آنرا پر کنیم. 

از طرفی از نظرات دوستان در پست قبل میتوان فهمید که تقریباً همه معتقد بودند که این ظرفها (نیازها) در همگی ما مشترک است و فقط مقدار آن کم و زیاد میشود. 

در این صورت کاملاً بدیهیست که در این کاروان، هر کس نیازهای کمتری داشته باشد مثل این است که ظرفهایی با حجم کمتر به همراه دارد. از طرفی مشخصاً قابل پیش بینی هست که هر کس ظرف بزرگتری دارد ، باید زمان بیشتری را برای پر شدن هر یک از ظرف هایش صرف کند !! این یعنی دیرتر رسیدن !! یعنی دورتر شدن رضایت و درنتیجه دورتر شدن لمس خوشبختی ...

تازه ماجرا فقط دیرتر رسیدن نیست. نیازهای بیش از حد مادی، مسائل دیگه ای هم در مسیر زندگی ما بوجود میآره :

من میخوام کلی وقت رو صرف ارضای فلان نیاز مادی بکنم اما تو نه ! من مجبورم پشت اون نیاز بمونم تا خوب ارضا بشه اما تو میتونی خیلی زود عبور کنی و به مرحله بعد قدم بگذاری ... تو به اندازۀ من احساس نیاز نمیکنی ... من وابسته هستم و تو وارسته . در این حالت تو در کنار من احساس آزادی نمیکنی. از طرفی کم کم من از جلو زدن دیگران و درجا زدن خودم دچار خشم میشم ... دچار افسردگی میشم ... از بی عدالتی می نالم ... و در نهایت حس میکنم بسیار تنها هستم.... در واقع تک تک این حسهای مخرب، فقط نارضایتی رو زیاد میکنه ... و با توجه به نتایجی که در پست قبل کسب کردیم، نارضایتی درست در جهت خلاف مسیریست که به خوشبختی منتهی میشود.

باید این رو هم اضافه کرد که ادامۀ این روند شاید باعث بشه تا جایی جلو بریم که برای خلاص شدن از خشم، وابستگی، افسردگی و پیدا کردن دوبارۀ مسیر اصلی زندگی، نیاز به کمک حرفه ای پیدا کنیم ...

شاید این تجربه رو خیلی ها با پوست و استخوانشون کاملاً لمس کردند ...  

پس میبینیم که اصلاً مهم نیست که چه نیازهایی رو ذکر کردیم و کدوم ها رو یادمون نیست ! نیازهای مادی هر چی که باشه ، باید کاملاً تحت کنترل ما باشه. چیزی که مهمه اینه که حجم ظرفمون رو جوری نگه داریم که واقعاً ما رو به سمت خوشبختی ببره نه به سمت گرفتاری و اسیری !  

سوال:

آیا ممکنه این تفاوتها در مقدار نیاز رو تعدیل کرد و از ((جا ماندن))ها و این همه مشکلات متعدد جانبی کاست؟  

 

پی نوشت:  

با توجه به ایمیلهای محبت آمیز شما بزرگواران متوجه شدم در بین سرورانی که اجازه دادند از نظرشون مطلع بشیم تخصص های ارزشمندی وجود داره ... پزشک ، وکیل، مهندس، تاجر، مربی یوگا، حسابدار  و کارشناسان رشته های مختلف ...  قطعاً هر یک نه تنها تجربه های شخصی ارزشمندی دارند بلکه به واسطۀ شغلشون ، با آدمهای متفاوتی برخورد داشتند و از تجربه های آنها هم مطلع هستند و میتوانند از نگاه های متفاوت نظر بدهند ... که این خیلی میتونه کمک باشه ... من مطمئن هستم به جای خوبی خواهیم رسید ... مرسی از حضورتون.

نظرات 23 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 18:29

سلام محضر دوست گرامی ، علی آقای عزیز .
قبل از هر چیز این و بگم که از آشنائی با شما و امکان استفاده از مطالبتون خوشحال و مسرورم .
راستش یه چیزایی برام گنگه ، که اگر توضیح بیشتری بدی ، من بهتر میتونم در خدمتت باشم .
اول اینکه از کجا به نوع نگاه من پی بردی و منظورت از نگاه من ، نگاه به چی هست ؟.
دوم اینکه مطالبی رو که در آدرس قید شده مرحمت کردی و نوشتی خطاب به بنده است ، یا نه ؟ یا فقط خواستید نظر بنده رو بدونید ؟
سوم اینکه ، اگر مطالبتون مخصوصاً مطلب آخریتون خطاب به من هست ، به کدوم نظرات من اشاره کردید که اون نتایج رو گرفتید؟
چهارم اینکه شما در بین مطالبتون به اکثر سوالات جواب دادید و من دقیقاً نمیدونم به کدوم سوال شما باید جواب بدم .
ولی در هر صورت من دوباره مطالب شما رو می خونم چون حس می کنم ارزش دوباره خوندن رو داره .
ولی خوشحال می شم برای روشن شدن ذهن بنده و آشنائی بیشتر و گفتمانهای بعدی به این سوالات جواب بدید .
متشکرم .

سلام محمد عزیز
از نگاه مثبتت ممنون ... من هم از حضورت بسیار خوشحالم و این اصلاً یک تعارف یا جوابی رایج به محبت شما نیست ...
جواب اول: عمیقاً معتقدم که نوع نگاه آدمها، روی همه چیزشون اثر میگذاره ... و بخصوص نگارش ... فضای وبلاگشون ... ادبیاتشون ... و لغاتی که استفاده میکنند . من بر حسب این داده ها نظرم رو گفتم. شاید هم اشتباه باشه ...
جواب دوم: فقط خواستم نظر شما رو بدونم. ترجیح میدم مطلبی بنویسم که برای همه سروران عزیز و مطلع اینجا، قابل خوندن باشه. بنابراین جواب سوال سوم هم داده شده .
محمد عزیز ممنون از زمانی که میگذاری ... بی تردید با مرور مجدد آنچه تا به حال نوشته شده و به خصوص خوندن نظرات ارزشمند دوستان همگام تر خواهی شد.
امیدوارم بتونم در هر سه پست اخیر از نظرت استفاده کنم.
با تشکر دوباره از حضورت

خانمی سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 19:05 http://sshh.blogsky.com

چیز های جالبی نوشتید....الان نمی تونم درست نظر بدم...میرم این پستو پست های قبل رو می خوم میام یه نظر خوب می دم....
به زودی خواهم آمد.....

شما جالب میبینید خانمی عزیز ...
ممنون از زمانت ...
خوشحالم می کنی :)

سپیده سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 20:13

سلام من فکر میکنم مطابقت خواستها ونیازهای افراد با امکاناتشون آزادی آنها رو تعیین میکنه واینکه ما نباید بخاطر نیازمون به دیگران محتاج وابسته باشیم و بودن با کسی فقط به دلیل برطرف شدن نیازهامون اصلا قشنگ نیست! بهتر ما خودمون حتی زمانی که تنها هستیم هم احساس خوشبختی ورضایت داشته باشیم یعنی میتونیم در کنار کسی باشیم که نیازهای هم اندازه ما رو نداشته باشه ولی بازم احساس رضایت کنیم:)

سلام !!
شما از دو جمله آخر چه برداشتی کردی سپیده عزیز؟
فکر میکنم جواب (( بله)) یا ((خیر)) باشه همراه با ذکر دلیل ...
شما از خط دوم به بعد در مورد (( با کسی بودن )) نوشتی ! سوال در این مورد بود؟؟!!
به هر حال ممنونم ... باز هم در مورد نظرت فکر میکنم ...

نیلوفر سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:44 http://nilufareabi.blogsky.com/

سلام ممنون که به ما سر می زنی
دوباره میام- به روی چشم

سلام نیلوفر جان
مرسی از حضورت
چشمت بی بلا ...

رامین چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:23

سلام!
تا حالا به روابط آدم ها اینجور فکر نکرده بودم خیلی جالبه آدم ها کاملا شبیه همند اگر خوب نگاه کنیم میبینیم همه ظرفاشون یکیه فقط عمق ظرفشون فرق میکنه یکی ۱لیتر یکی ۱۰۰ لیتر اما همه ظرفاشون یکیه و یجور!
اگر نگا کنی میبینی که با کسی دوست شدی به خاطر اینکه ظرفی که می خواستی پر کنی رو اون خیلی خوب پر میکنه و تو هم داری یکی از ظرفهای اونو پر میکنی! حالا کی تنها میشی؟؟ موقعی که اونقدر به پرشدن ظرفت گیر بدی که کسی نباشه تو پر کردنش بهت کمک کنه و تو این ظرفو هی بزرگ و بزرگ تر کنی
اونوقت که این ظرف پر نشه احساس رضایت رو از دست میدی
هیییییچ وقت نمیشه کنار کسی باشی و بمونی که نیازات رو تامین نمیکنه چون همیشه حس میکنی یه چیز کمه یه چیز میلنگه!اونم پر نشدن اون ظرفست!
وقتی ندونی چی میخای داری اون ظرف رو بزرگ میکنی پس دونستن اینکه دقیقا چی میخای گنجایش ظرفت رو تایین میکنه و تلاش و خواستن و رسیدن به اون خواسته رضایت بخشه

سلام رامین عزیز
نگاهت بسیار جالب بود ... ممنون
انقدر خوب نوشتی که فقط میتونم بخونم و استفاده کنم...
سپاس ...

سپیده چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:04

علی عزیز زمانی که صحبت از دیرتر رسیدن به خوشبختی به دلیل تفاوت در مقدار نیازها در افراد میشود در واقع وارد یک مقایسه شده ای همانطور زمانی که ازتنهایی صحبت میکنی منظور من در مورد (با کسی بودن)نوشتن نبود بلکه مقصودم این مطلب هست که اساسا"نیازی به این مقایسه زمانی میان افراد برای زودتر یا دیرتر رسیدن به خوشببختی نیست!واحتیاجی نیست که نیازمان بنا بر نیازهای دیگران (تعدیل) کنیم.

سپیده عزیز !! متن در حال قیاس کردن هست. چرا؟
من و تو یک جاهایی تفاوت داریم. اینجا ها قیاس کاملاً بی معنی هست. اما یک جایی هست که تعدادی دونده از یک مبدا شروع به حرکت میکنند و قراره به مقصد مشترکی هم برسند :) اینجا همیشه قیاس معنی داره. همیشه هر دونده میخواد بدونه که کسی که بهتر قدم بر میداره چطور تمرین کرده ! چه استیلی رو انتخاب کرده :) من چه میکنم که کندتر میدوم و در خط آخز تنهایم ؟ :) متن هم در مورد اشتراک هاست. نیست؟
این جمله خودت رو دوباره بخون: (( زمانی که صحبت از دیرتر رسیدن به خوشبختی به دلیل تفاوت در مقدار نیازها در افراد میشود در واقع وارد یک مقایسه شده ای همانطور زمانی که ازتنهایی صحبت میکنی ))
انشاا... در قدمهای بعدی به هم نزدیکتر میشم ...

خانمی چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 21:04 http://sshh.blogsky.com

سلام....خوبین؟فکر کنم بازم مثل همیشه یه ذره...فقط یه ذره دیر کردم نه؟
خوب من قبلا یه تصور کاملا متفاوت از خوشبختی داشتم ولی مثل این که حرفای شما یه جورایی منطقی تره..من نه هنوز مهندسم نه دکترنه....برای همین جوابام رو ساده می گم...
خوب اولا که خوشحالم اومدم توی این کاروان که مقصدش خوشبختیه(یهذره دیر کردم ولی نه خیلی..خودم رو میرسونم )!!!!حالا این که چه کسایی جا می مونن بستگی به هر کس داره...اگر کسی بخواد براش موندن خیلی سخت نیست می تونه تمام سعیش رو بکنه تا سرعتش برای پر کردن لیوان نیازهای مادیش بیشتر کنه...همه هم میدونن که چجوری میشه خودشون رو در برابر نیاز های مادی کنترل کنن ولی یه ذره سخته و همت می خواد...پس هر کسی بخواد تو این کاروان همسر خوبی باشه وتا آخرش بمونه باید بتونه زود خودش رو قانع کنه...(نمیدونم اصلا منظرتون رو درست فمیدم ونظرام مرتبط بود یا نه؟
خیلی حرفیدم ....نه...؟؟؟؟هیچ وقت اینقدر کامنتام طولانی نمی شد..!!!!!ولی این دفعه شد...خوشحال می شم بازم بیاد سر بزنید....

سلام
من خوبم. شکر. امیدوارم شما هم خوب باشید.
نه دوست خوب ... این بار من بودم که به دلیل سفر (جای همگی خالی) دیر رسیدم :)
شما دقیقاً آنچه مد نظر بود رو گرفتی و از اینکه در مورد متن، نظرت رو بصورت کاملاً مرتبط نوشتی بسیار ممنونم.
با کمای میل خانمی ...

پونه پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 00:55

سلام این متن اینقدر نزدیک به افکارم است که اگر بخواهم نظر بدهم میشود سخنی تکراری و خارج از حوصله همگان.اینجا جای اواز سکوت است.در جواب سوال میگویم بله این تفاوت ها قابل تعدیل هستند.بجز میزان توقع و دسترسی نکته قابل ذکر این است که به مادیات هم میشود به عنوان هدف نگریست و هم به عنوان جزیی از ملزومات برای رسیدن به کمال و خوشبختی .این طرز برخورد اساس همفکر شدن در این راه است.پر واضح است که وقتی خواسته ها از یک جنس باشند در کنار هم زودتر به سعادت میرسیم.خوشبختی چیزی نیست که ان را بیابیم احساسی است که میتوانیم ان را بسازیم

سلام
بله :) یادم هست که در متن قبل هم همین نگاه رو داشتی :)
از جمله آخری که نوشتی واقعاً استفاده کردم ... بهش کاملاً معتقدم ...
ممنون پونه جان

رضا پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:55

سلام دوست عزیز
من فقط به چند مورد اشاره میکنم احساس رضایت مندی و آرامش لزوما در گرو بر طرف شدن نیازهای مادی نیست
راستش من بجای رضایت میخوام نقطه مخالف اون را ببینم و بعد شاید بیشتر بشه راجع به اون صحبت کرد لغت جایگزین من رنج است زنج یعنی قرار گرفتن در موقعیتی که مطابق خواسته من نیست بنابراین به خواسته می رسیم و در نهایت اینکه هر چه خواسته هایمان کمتر رنج کمتر
اما از طرف دیگه خوشبختی جنسش یک احساس است ممکن است با وجود لیوانهای خالی شما این احساس را داشته باشید به نظر میرسه چیزی که بشر امروز برای رسیدن به آرامش و احساس رضایت از زندگی نیاز داشته باشد بیش از همه معنویت است
به عقیده من بجای اینکه بروی مادیات بیشتر نظر داشته باشیم بایستی جواب را در جای دیگر جستجو کرد منظور من از معنویات دین سنتی و نهادینه نیست بلکه چیزی است که عقل نیز آنرا تایید میکند
اینجوری خیلی از اولویت ها عوض می شوند و شاید با محدودیت های مادی همراه باشد که هست ولی رضایت مندی در پی خواهد داشت سلسله باورهای ما احساسات و عواطف و نیازها و خواسته های ما
هر که در این بزم مقرب تر ست / جام بلا بیشترش میدهند

سلام رضا جان
دوست بسیار عزیزم در مورد دو خط اول نظرت، فکر میکنم اینجا همه با شما موافقند و هیچ کس خلاف آنچه نوشتی ، ادعایی نکرده . اگر متنهای قبل رو بخونی بیشتر با ما همقدم میشی ...
رضا جان همین که میگی رنج کمتر یعنی چه؟ یعنی رضایت بیشتر ! درسته :) فرق نمیکنه از کدوم طرف نگاه کنی ... همین که به این نتیجه رسیدی که (( هر چه خواسته هایمان کمتر ، ... )) ، یعنی هم نظر هستیم ... موضوع سر خواسته ها و نیازهاست که تو دقیقاً بهش اشاره کردی ... مرسی از شما رضا جان
از خط هفتم نظرت به بعد، اگر متنهای قبل رو بخونی بیشتر به فضای موجود نزدیک میشی و متوجه میشی چرا در حال بررسی نیازهای مادی هستیم :)
از حضورت و اینکه اجازه دادی از نظرت استفاده کنیم بسیار ممنونم ...

پونه جمعه 4 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 18:47

بله قبلا هم نوشته بودم.چون به نظرم مهمه که به مادیات به شکل ارباب نگاه کنیم یا وسیله فراهم کردن اسایش.خوشحالم که با اون جمله موافقی اخه یه جورایی از ته دل نوشتمش.حالا که میخونمش انگار زیادی ادبی شده ولی میگن اونکه از دل دربیاد به دل میشینه مگه نه

بله :)

غریبه یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 17:32 http://www.sokut.blogsky.com

سلام علی آقا
راستش من همون اولا اومدم این پست رو خوندم اما فرصت نشد کامنت بذارم
ببین همون چیزی که شما بهش میگی اندازه هی نیاز میشه بهش گفت طمع که توی وجود هر انسانی وجود داره فقط شدت یا بهتر بگم کم یا زیاد بودنش فرق میکنه .
به نظر من آدمی که طمعکاره این توی ذاتش و تو هر چقدر که سعی کنی نمیتونی اصلاحش کنی
فکر میکنم این نمیشه که همه بتونن اندازه ی نیاز هاشون رو با هم مساوی کنن درسته که ما ها تا یه جا هایی با همدیگه همسفریم اما این قانون طبیعته که هر کی یه اندازه ی خاصی نیاز داشته باشه
یکی قانع باشه و یکی دیگه نه
اگه هم بخواییم که با همدیگه همسفر باشیم به نظرم میشه جریان اون دو تا خط موازی که اگه بخوان به هم برسن باید یکی شون خودش رو بشکنه و امیال درونیش رو بر خلاف میلش زیر پا بذاره
درسته که همه میخوان با هم همسفر باشن اما اینم یادت باشه که قانون طبیعت رو نمیشه زیر پا گذاشت
ببخشید اگه زیاد نوشتم



سلام
غریبۀ عزیز ! آنچه که اسمش نیاز مادی هست، طمع نیست. مثلاً کسی که برای رفع گرسنگی و ادامۀ زندگی به دنبال غذا میگردد آیا طمع دارد؟ فکر نمیکنم ... اما همین آدم اگر غذا را بیش از حد معمول که برای همه ما روشن هست بخواهد، دچار به قول تو طمع شده ... قبوله؟ :)
در واقع طمع همه جا مترادف زیاده خواهی هست نه نیاز.
اینکه هر کس یک ((نیاز)) متفاوتی داره باهات کاملاً موافقم. اما صحبت ما در اون قسمت هست که آدم به دنبال ارضای چیزی میره که اصلاً نیازش نیست و به جایی میرسه که شما اسمش رو طمع گذاشتی. موضوع متن در مورد این قسمت هست غریبۀ عزیز.
بسیار خوب !! پس تو معتقدی که این زیاده خواهی رو نمیشه کاریش کرد و توی ذات آدمهاست... و ما چاره ای جز این نداریم که بعضی قانع باشیم و بعضی ناراضی ... و به نظرت این قانون طبیعته
یعنی یک نظر کاملاً مخالف با اکثر نظر دهندگان.
بگذار از صمیم قلب از حضورت تشکر کنم چون تو نظری رو مطرح کردی که من میدونم خیلی ها بر این باورند. حالا میتونیم بگیم از هر دو طیف ، نظر دهنده داریم.
عالی نوشتی
بسیار سپاسگزارم غریبۀ عزیز
منتظر حضورت در پستهای بعدی هستم دوست من ... پیشاپیش ممنون :)

غریبه دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:21 http://www.sokut.blogsky.com

سلام
خب منم تقریبا همیایی بود که شما گفتی شاید جوری نوشتم که منظور رو نرسوندم به هر حال خیلی خوش حال میشم وقتی میام میبینم نظرات رو اینقدر با حوصله پاسخ میدی
راستی میشه بگی رشته ات چیه ؟ برام جالبه بدونم راستش فکر میکنم این بیان خوب رو و این طرز تفکر مربوط میشه به رشته ای تحصیل میکنی
بحث ها برام جالب شده و سعی میکنم تا جایی که بتونم پیگیرشون باشم
بازم ممنون از پاسخ روشن و واضحت

سلام
خوشحالم که در مورد تفاوت نیاز و طمع ، به نقطۀ مشترکی رسیدیم.
غریبه عزیز اگر اجازه بدی رشتۀ تحصیلیم رو نگم چون ذهن عادت به دسته بندی داره و میخواد زود به یک قضاوت برسه. این قضاوتها گاهی باعث میشه ذهن ما بدون تفکر، یک نظری رو کورکورانه قبول کنه و یا رد کنه ... شاید میل به تقلید از همین جا میآد ... گرچه ذهن به این میل، گرایش داره اما این گرایش مفید نیست. سپردن تفکر به عهدۀ دیگران، در شآن انسان نیست ... انسانی که فقط به دلیل قدرت تفکر از سایر جانوران متمایز میشه ...
از طرفی همه ما داریم فارغ از رشتۀ تحصیلی و راهی که در آن هستیم، به هدف مشترکمون و به امکان های رسیدن به زندگی همراه با رضایت نگاه میکنیم. درسته؟ :)
پس اجازه بده این روند رو ادامه بدیم :)
از حضورت بسیار خوشحالم
ممنون از شما

فرشته دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 23:52

سلام دوست خوبم :)
همیشه یه چیزایی هست که آدم می دونه اما نمی دونه!
انگاری احتیاج داره یکی اون چیزایی که می دونه براش مو شکافی کنه، مسائل رو براش باز کنه و از یه افق دیگه نشونش بده!
مثل همیشه هیچ شک و تردیدی تو حرفاتون نیست و همه چیز قبوله!
اما فکر می کنم بعضی وقتا ظرفا یه اندازس ولی آدم نمی دونه !!
شایدم خودشو به ندونستن می زنه!
و اون وقته که می بینی همسفر کسی که اندازه ظرفش با تو یکیه نیستی ! و دیگه برای با هم بودن دیره !!
بعضی وقتام آدم به زور می خواد گنجایش ظرفش رو باهاش یکی کنه!
بعضی وقتام توقعاتمون بالا میره و به طبع ظرفمون بزرگتر میشه!
پس می تونی بازم همسفرش باشی و همسفرت باشه!

سلام فرشته جان
خیلی قشنگ گفتی ... آدم خودش ظرفش رو بزرگ میکنه بعد فکر میکنه این ظرف کاذب، ظرف حقیقی خودشه ... بعد میره با کسانی که اندازۀ نیازهاشون همون اندازه هست همراه میشه ... اما احساس خوبی نداره ... انگار داره رل بازی میکنه ... این تجربه ها آدم رو متوجه اندازه های حقیقی خودش میکنه ...
عالی گفتی ...
شناخت و آگاهی، همیشه شاه کلید بوده و خواهد بود ...

پری جون سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:39 http://www.mamnooee.blogsky.com/

متاسفم دوست گلم
این روزها خیلی گرفتارم . الان هم تو ماموریتم . ایشالله برگشتم برا نوشته های قشنگت نظر می دم ...
تا بعد!

دشمنت متاسف باشه
انشاا... خیر باشه و موفقیت آمیز
تا بعد!

رکسانا چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 13:26 http://iranbanooo.blogsky.com

سلام .
ما آدما عملا همسفریم . فقط شاید همسفرای خوبی نباشیم . اگه ذات آدمها رو در نظر بگیریم با توجه به حرص و طمعی که توی وجود خیلی از ما هست همسفر بد بودنمون توجیه میشه . خیلیهامون هم مثل خاله خرسه ایم .
ممنون از اینکه نظرمو خواستید . فعلا

سلام
دقیقاً رکسانا جان ... واقعاً همین هست ...
خواهش میکنم رکسانا جان من از همه دوستان نظر خواستم و از شما و سرورانی که پاسخ میدن بسیار ممنونم
فعلاً

رامین پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 16:17

baba koshti mano post badito bezar dge!

ey baba ! khoda nakone ! chashm enshalah 5shanbe ...

Journo شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 20:57

من مطمئن هستم میشه این نیازها رو تعدیل کرد و اصلاً باید این کار رو کرد، اگر نکنیم جای درنگ داره... ولی مهارت میخواد... نه، من حرص نزدم ولی تعدیل هم نکردم... و حالا دیگه خیلی دیر شده... به هرکی میرسم که داره مثل خودم می تازه میگم بپاد به حال من دچار نشه که حالا حاضرباشه سر پیمانه هاشو که پُرِه پُره و داره از سیری لبریز میشه رو کج کنه و بریزه تو پیمانه ی حتی دشمنش اما، زمان برگرده... تنهایی رسیدن، حتی خوشبخت رسیدن عبث ه. نرسیم بهتره...

واقعاً چطور میشه تعدیل کرد؟

یک اصل مهم به نظر من اولویت بندی نیازهاست... خیلی نیازها محدودیت زمانی دارن و باید در زمان خود بهشون رسید؛ مثل تحصیل. بعد اینکه می تونیم بهره وری کنیم... به عبارتی کاری رو که "باید" انجام بدیم رو، حتی اگر دوست نداریم، طوری ترتیب انجامش رو بدیم که fun بشه؛ اینجوری با یه تیر دو نشون می زنیم، رضایتمون هم جلب میشه. یه بهره وری دیگه این که از نیازهایی که ساده تر برآورده میشن و در ضمن پیش نیاز، یک یا چند نیاز دیگه هستن کمک بگیریم... مثلاً علاوه بر غذا، ویتامین هم بخوریم، ورزش هم بکنیم تا سر حال به تحصیل مون بهتر برسیم :)

مرسی دوست خوب. بله همه ما احتیاج به تعدیل داریم تا کیفیت زندگیمون بالاتر بره و راحت تر مسیر رو طی کنیم. ما وارد این موضوع که چطور میشه تعدیل کرد نشدیم چون اینجا ها ما با هم فرق داریم. من در یک موردی باید تعدیل بشوم و تو در یک مورد دیگر . ابه همین دلیل شاید تکنیک من برای انجام این کار با تتکنیک تو فرق داشته باشه. ما اگر ناراحتی و خستگی حاصل از بیراهه ها را حس کرده باشیم به حرکت میافتیمو راه خودمونو پیدا میکنیم. با این حال راهی که برای تعدیل نیازها گفتی بسیار موثر هست. ممنون ...

Journo شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 21:07

من مطمئن هستم میشه این نیازها رو تعدیل کرد و اصلاً باید این کار رو کرد، اگر نکنیم جای درنگ داره... ولی مهارت میخواد... من نکردم... و حالا دیگه خیلی دیر شده... به هرکی میرسم که داره مثل خودم می تازه میگم بپاد به حال من دچار نشه که حالا حاضرباشه سر پیمانه هاشو که پُرِه پُره و داره از سیری لبریز میشه رو کج کنه و بریزه تو پیمانه ی حتی دشمنش اما، زمان برگرده... تنهایی رسیدن، حتی خوشبخت رسیدن عبث ه. نرسیم بهتره... واقعاً چطور میشه تعدیل کرد؟

به نظر من یک اصل مهم در تعدیل سازی "اولویت بندی" نیازها می تونه باشه... بعضی نیازها محدودیت زمانی دارن و باید در زمان خودشون بهشون رسید؛ مثل تحصیل... البته میشه غیر از اولویت زمانی هم داشت. دیگه اینکه میشه بهره وری کرد... به عبارتی از چند نیازی که ساده تر هستند و راحت تر ارضا میشوند و پیش نیاز یک یا چند نیاز بزرگتر هستند شروع کنیم و از اونها کمک بگیریم... مثلاً غذا بخوریم، ویتامین بخوریم، ورزش بکنیم تا به تحصیل مون هم بهتر برسیم... دیگه اینکه باز هم میشه بهره وری کرد، اینطور که رفع نیازها رو برای خودمون طوری ترتیب بدیم که fun باشه تا هم به مقصد برسیم هم از مسیر لذت ببریم :)

متشکر ...

anonymous دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:41

بله... گرچه برای بسیاری ازما کاری پیچیده و در اون نابلد هستیم اما شدنیه...

مرسی ... البته ای کاش کامل تر جواب میدادی و میگفتی به نظرت چطورت شدنیه؟ انشاا... بیشتر از نظرت استفاده کنم...

باران پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 13:41

سلام
فکرمیکنم قبل ازتعدیل باید خوب نیازامون وبشناسیم وظرف کاذب براشون نسازیم که باعث سنگینی بشه..
اره حالا فهمیدم دلیل سنگینی چی بود خوشحالم
از وقتی با وب شمااشنا شدم خیلی از خلا های فکریم پرشده.یعنی الان میدونم چی میخوام وباید به چی فکر کنم.
گاهی وقتا یه حس عجیب داشتم که نمیشناختمش یه حس که نمی دونستم چی میخواد ..این فکر ادامه راه رو برام جذابتر میکنه
متشکرم از شما.

سلام باران جان. خوشحالم براتون. راستی آیا شما نظر بقیه دوستان رو هم میخونید؟ بعد از اینکه نظرتون رو ثبت کردید ( نه قبلش ) حتماً این کار رو بکنید. بسیار مهمه ...
ممنون از شما

باران پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 23:45 http://sokut-shab.blogskay.com

سلام و ممنون از لطفتون..
توپستای قبلی بعد ثبت میخوندم ولی این پست یخورده برام سنگین بود اول نظراتو خوندم بعد نظر دادم .
راستی وقت کردین به ماهم سر بزنید .
شادباشید

سلام. نگران اشتباه بودن نظرات نباش. تا اشتباهی نباشه ، توجهی هم بوجود نمیآد.
چشم. حتماً.
مرسی.

باران جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:54

نه واسه این بود که متن برام جا نیوفتاده بود اخه فصل امتحانات وقت نبود فکر کنم..نظر میذارم که جواب درست از شما بگیرم..

خواهش میکنم..

:)

EMPRESS شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 21:31

بله حتماً باید راهی باشد. همانطور که تأمین به موقع این نیازها نقش مهمی در تعدیل رفتار و رشد و تکامل انسان دارد؛ عدم ارضای این نیازها نه تنها باعث توقف رشد و بالندگی می شود، ناهنجاری های رفتاری زیادی را هم به دنبال دارد. پس حیاتی است که به دنبال راهی که باید وجود داشته باشد، بود.

مرسی Empress ... و چه خوبه که آدم بتونه بفهمه که ریشه بسیاری از مشکلات دقیقاً از همین جاست. سپاس ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد