آواز سکوت

خوشبختی <- رضایت <- ارضای میل به رشد <- برآورده کردن نیازها (مادی-غیر مادی)

آواز سکوت

خوشبختی <- رضایت <- ارضای میل به رشد <- برآورده کردن نیازها (مادی-غیر مادی)

آیا با خودمون صادقیم؟

در دنباله سوال پست قبل میشه گفت خیلی از آدمها به این درد مبتلا هستند و همین درد بزرگترین مانع برای رسیدن به خوشبختیست. اما اگر بخواهیم بی تعارف صحبت کنیم باید بگیم تک تک آدمها به این درد مبتلا هستند. یعنی هم من و هم تو !  

در پستهای قبل دیدیم که مسیر رسیدن به خوشبختی قابل تشخیصه. اما نمیشه منکر شد که برای پیمودن این مسیر تک تک ما مشکلاتی رو پیش روی خودمون میبینیم. مشکلات من با تو و مشکلات تو با دیگری فرق داره اما همه مشکلات به دو گروه تقسیم میشن : تک تک ما در مقابل مشکلات دو نوع عملکرد داریم: 

(1) به مشکل تسلط داریم و حلش میکنیم (2) نمیتونیم مشکل رو حل کنیم 

 

قسمت (1) رو وقتی انجام میدیم که مراحلی که تا اینجا در پستها با هم بهش رسیدیم رو طی کردیم. این فعالیتها مربوط به اون قسمت از ذهن و قلب ماست که آزاد و آرام هست و حتی در سکوت ، آوازی بسیار راهنما و دلنشین رو میشنوه و پر از انرژی آماده برنامه ریزی برای رشد هست. در این قسمت ما جوری عمل میکنیم که عملکرد ما میتونه راهنمای دیگرانی باشه که نمیتونند این مشکل رو حل کنند. 

اما قسمت (2) چی؟ چطور میشه که با توجه مراحلی که در پستهای قبل با هم طی کردیم ، راه رسیدن به خوشبختی رو میدونیم و از طرفی میدونیم که چقدر امکان برای تغییر در خودمون داریم اما باز نمیتونیم از پس مشکل بر بیایم؟؟ چی باعث میشه به آنچه که درست است و مدعی هستیم آنرا میدانیم عمل نمیکنیم؟ خیلی از ما میگیم باید شاد بود ! خیلی از ما میگیم دنبال آرامش هستیم ! خیلی از ما شروع میکنیم به شمردن خوبیها و مدعی هستیم که با تمام وجود میخوایم اونا توی زندگی ما باشه ! اما آیا هست؟ آیا شاد هستیم واقعاً ؟! حقیقت پیچیده نیست همسفر :) در فعالیت های قسمت (2) وقتی میگیم میدونیم که چی درسته و میخواهیم که جلو بریم و بهترین ها رو داشته باشیم واقعاً با خودمون صادق نیستیم! به عبارت دیگه، اگر حرکت نمیکنیم دلیلش این نیست که نرمال نیستیم! بلکه دلیلش این هست که مطمئن نیستیم که راه درست چیه و فقط تظاهر به دونستن میکنیم! یعنی هی میگیم میدونم راه درست چیه اما ته دلمون و توی خلوتمون پر از تردید هستیم !!‌ خوشبختانه نظرات در پست قبل با آنچه در پست (( امکان تعدیل در اندازۀ نیازهای مادی )) ذکر شد منطبق بود. شاید با توجه به نظرات شما و اون پست بتونیم بگیم همه ما در برابر مشکلاتی که از پسشون بر نمیآییم ، یک (( نمیدونم )) بزرگ داریم چون من و تو و هر شخص دیگه اگر واقعاً به این نتیجه برسیم که شرایط فعلی به ضرر ماست راهمون رو عوض میکنیم.  

پس من و تو باید بیشتر به خودمون برسیم. باید بیشتر انرژیمون رو صرف خودمون کنیم تا به این نتیجه برسیم که باید تغییر مسیر بدیم. راهش هم در متن پست هایی که با هم جلو بردیم وجود داره. خدا نکنه یکی از ما تصمیم بگیره به جای پذیرش این ناآگاهی و روبرو شدن باهاش و رفع اون ، از ندونسته هاش و ضعف هاش فرار کنه و رو بیاره به روابط مخرب و خلاصه وارد شدن به فضاهای غیر حقیقی که از این حقیقت دورش کنه چون تردید نکن که یکی از قوانین غیر قابل خدشه توی این دنیا اینه که از هر چی فرار کنی حتی یک روز مونده به آخر عمرت ، صاف میاره میکوبه توی پیشونیت و ... !

برای تغییر در فعالیتهای گروه (2) که میتونیم اونها رو ناکامی هامون بدونیم، گام اول اینه که بپذیریم که نمیدونیم. بپذیریم که باید بپرسیم. پس در این قسمت همه ما باید سوال کننده باشیم نه نسخه پیچ برای دیگران ! نه ایراد گیر از زمین و زمان! نه؟ :) پس یکی از علائم ما برای اینکه بدونیم در مسیر حل مشکلات موجود در راه رسیدن به رضایت هستیم یا نه اینه که هی سوال میکنیم ! اما اینجا هم باید دید آیا واقعاً سوال کننده ها تشنه جواب هستند یا باز هم دارن تظاهر میکنن و خودشون رو گول میزنند؟!!  

اگر هنوز حتی تشنه هم نیستیم پس متاسفانه باید آماده مواجه شدن با آنچه در پست (( یک نیاز کاذب غیرمادی )) گفته شد باشیم. اگر تشنه هستیم پس بزودی جواب رو پیدا میکنیم و آماده رشد میشیم و به گروه اول ملحق میشیم. پس گلوگاه رو پیدا کردیم: باید تشنه باشیم.

چطور تشخیص بدیم تشنه هستیم یا نه؟! همه ما بارها این جمله رو از دیگران و از خودمون شنیدیم که (( خسته شدم )) ! 

همه میگن از وصعیت زندگیشون خسته شدند و میخوان عبور کنند و جلو بروند و پیشرفت کنند ! همه میگن ما تشنه رشد و خوشبختی هستیم ! همه میگن ما تشنه خوشبختی و پیدا کردن راه فرار از افسردگی و سنگینی و بی هدفی و .... هستیم. همه میگن ما تشنه هستیم و شاید هم تشنه ترین ! اما آیا توی این حرقهاشون با خودشون و دیگران صادق هستند؟  

سوال : علامت تشنه واقعی چیه؟

 

پی نوشت : تبریک به اصغر فرهادی عزیز و فرهنگی که ریشه اش از پس تیشه برآمد.