آواز سکوت

خوشبختی <- رضایت <- ارضای میل به رشد <- برآورده کردن نیازها (مادی-غیر مادی)

آواز سکوت

خوشبختی <- رضایت <- ارضای میل به رشد <- برآورده کردن نیازها (مادی-غیر مادی)

امکان تعدیل در اندازه نیازهای غیرمادی

همه ما میدونیم که نیازهای غیرمادی زیادی داریم که در پست (( نیازهای غیرمادی )) ذکر شد. اگر این نیازها از حد بگذره تبدیل به نیازهای غیر واقعی و کاذب میشه. در پیچهای مختلف مسیری که من و تو تا به حال طی کردیم با پوست و استخوان خود حس کردیم که نیازهای کاذب چقدر باعث درد، خستگی ، افسردگی ، خشم ، وابستگی و آسیبهای مختلف میشه. باید گفت که تک تک آدمها با این مشکلات درگیر هستند و فقط میزان آن در افراد متفاوت است. اگر کسی مدعی شود که از این درگیریها مبراست ، فقط یک گزینه در مورد او صادق است: (( خود را نمیبیند ))

کسی که با این مشکلات درگیر باشه خوب میدونه که چطور فقط یکی از اینها میتونه سالها زندگی آدم رو مختل کنه و روی همه چیز اعم از مشکلات درونی و روابط اجتماعی تاثیر بگذاره.

عملکرد دنیا در مورد این نیازها همیشه یک جور است :) ابتدا با علامتهای کوچک تو را آگاه به این نیازهای کاذب و مشکل ساز میکند سپس با اتفاقات تلخ و چشاندن درد به تو ، تو را از حضور این نیازها و لزوم سبک شدن تو آگاه میسازد. اینجاست که بعضی ها به این جمله معتقد میشوند : (( درد ، مقدس و راهنماست ))

پست قبل نمونه ای از این اتفاق تلخ بود که نشون داد چطور این اتفاق تونست یک ناآگاهی رو تبدیل به آگاهی کنه. تردیدی نیست که تک تک آدمها ترجیح میدهند قبل از عملکرد دنیا و بروز یک اتفاق تلخ، خودشان نیازهای کاذبشون را تعدیل نمایند.

اما اینجا یک سوال مطرح میشه که میتونه کل داستان رو زیر سوال ببره !! ( خسته نباشی واقعاً !! )) 

ما داریم حرف از تعدیل میزنیم ! تعدیل یعنی متعادل کردن. درسته؟ خب! حالا چه کسی میخواد بگه این خط تعادل کجاست؟؟؟ من باید نسبت به چی خودم رو تعدیل کنم؟؟!! :) مگه اصلاً معیار سنجشی وجود داره؟؟!! چه میزان از فلان نیاز غیر مادی، نرمال محسوب میشه ؟ اگر این جواب معلوم نباشه، من چه جوری بدونم کجا باید خودم رو تعدیل کنم و کجا نرمال هستم؟ اصلاً چه کسی میخواد بگه که الان نیاز من نرماله یا تو؟ :)


نظرات 18 + ارسال نظر
رویا دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 13:03

خداوند میفرماید :
ما انسان را در رنج آفریدیم !
ما بعنوان یک انسان فراموشکار باید علاقمند نیازهای کاذب باشیم
این فطرت ماست برای اینکه در هر مرحله زندگی رنج و اندوه را تجربه کنیم .
شما که به زیبایی موضوع رو باز کرده و به جواب رسیدید !
ممنون که سر زدید

مرسی اما شما جواب سوال رو ندادید. به هر حال مرسی از محبتتون.

رویا دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 23:29

قبول این جواب سوال شما نبود
اول میریم سراغ صورت مسئله یعنی مرز تعادل

تجربه به من اموخته رعایت اعتدال در هر کاری لازمه و رمز موفقیته
اگه ما بتونیم بر نفس خودمون غالب باشیم خود به خود واژه اعتدال به میدون میاد
اینجاست که دیگه بحث فطرت و اعتقاد و ایمان و اخلاقیات و......
حد و مرز ومعیار سنجش رو پیش روی ما قرار میده
و اینکه اگر باز هم جوابگو نبودم عذر میخوام و از لطف و نظر خواهیتون ممنون و متشکرم

مرسی رویا جان
بله متشکرم که این بار جواب سوال دادی. از جوابت بسیار ممنونم. اما میخوام یک کم بیشتر اذیتت کنم ! اگر نخواهی وارد بحث اعتقادات بشی چی؟ جوابی برای این سوال به نظرت میرسه؟ ببخشید !

خلوت دل سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 http://khalvated.blogsky.com

اندازه تعدیل را میتوان از دو جنبه مورد بررسی قرار داد :بعنوان معیار در جامعه و فردی.
برای مورد نخست شاید بتوان گفت روانشناسی از تعریف نقطه ی تعادل عاجزاست و پاسخ این سوال را در "اسطوره شناسی" میشود پیدا کرد. کتابهای جوزف کمبل در این زمینه کمک کننده هستند .برای مورد دوم می توان گفت
تجزیه و تحلیل خودمان: دستیابی به تعادل در زندگی‌ شامل به چالش کشیدن روش‌های فکری و رفتاریمان است. از باورها، ادراکات، حق انتخاب‌ها و اقداماتمان برای رسیدن به تعادل مورد نیازمان استفاده کنیم. به طور مثبت بیندیشیم و مسوولیت انتخاب‌ها و تصمیمات خود را به عهده بگیریم. ما درباره هرچیزی دارای باورهایی هستیم
این باورها روی انتخاب‌ها و اقدامات ما تاثیرمی گذارند. بیشتر افراد دارای تعادل ضعیف بین کار و زندگی دارای باورهای غلطی هستند، پس سعی کنیم ادراکمان را تغییر دهیم و انعطاف‌پذیر بمانیم.بدانیم که کلیشه ها را باید دور بریزیم و با واقعیت ها زندگی کنیم.وقتی بتوانیم چارچوب های نادرست فکری را از خود دور کنیم قدمی برای زندگی بهتر به جلو گذاشته ایم.
این نکته را از یاد نبریم که در زندگی هیچ چیز ارزشمندتر از شادمانی و آرامش و رضایت خاطر نیست و درواقع کار و تلاش طاقت فرسا برای دستیابی به این موهبت‌هاست.زمانی که به این نتیجه برسیم این ظرف موجود به نفع ما نیست وشیوه ای که در پیش گرفته ایم دارد ما را از این رضایت خاطر دور میکنددر جهت تغییر وبسوی تعادل تغییر مسیر می دهیم. بدون اتلاف وقت به سراغ قربانی کردن عادت‌‌هاو باور های نا صحیح می رویم.وقتی بهتر کردن زندگی هدف باشد در ما میلی پویا ایجاد می‌کند و واضح است که دستیابی به این هدف مراقبت و توجه ما را می طلبد.کم کم بهینه کردن زندگی جزئی از ما می شود و اینگونه منی جدید با نگرشی درست با شخصیتی محکم وقلبی مهربان شکل می گیرد.سوال شد: مگه اصلاً معیار سنجشی وجود داره؟؟!!خوب درباره این هم می نویسم

بسیار متشکرم خلوت دل جان !
متن بسیار شیوا و قابل استفاده. سپاسگزارم.

رویا سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 19:55

شما لطف دارید و باز هم ممنونم که بنده رو در این نظر خواهی وارد کردید
خارج از بحث اعتقاد هم بله فکر کنم جوابی داشته باشم
اما دوست ندارم با نوشتن نظرات شاید اشتباه خودم وقت شما رو بگیرم پس لطفا به من فرصت بدید
با تشکر

مرسی از حضورتون. فرصت رو هیچ کس به هیچ کس نمیده یا نمیگیره رویا جان. در این کار هر کس خودش فاعل هست. مرسی از شما ...

رویا سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 20:43

برای درک صحیح سوال پستهای قبلی تون رو خوندم
شما احتمالا خود انسان رو به چالش کشیدید و توقعات و اینکه این نیازهای واقعی و کاذب مادی چه اثراتی از نظر روحی روانی و نهایتا اجتماعی بر شخص وارد میکنه شما در جایی نوشتید شخص میتونه برای ایجاد اعتدال از حس و تجربه و نهایتا کارشناسان استفاده کنه و در جایی اثرات سوء نیازهای کاذب رو به تحریر اوردید خوب خارج از بحث اعتقادی من فکر میکنم تنها موهبتی که از رعایت اعتدال و قرار دادن اولویتها و تقویت و سوق افکارم برای ایجاد معیار سنجش و خط کشی حد و مرز این معیار
نصیبم میشه همون حس زیبای ارامشی و امیدی هستش که نه تنها خودم که حتی اطرافیانم رو در تحت تاثیر قرار میده
بنابر این خودم به عنوان یک انسان قادرم تشخیص بدم که خط تعادل کجاست و اینکه ایا نرماله و نهایتا چگونه بر نفسم غلبه کنم
و هیچکس بهتر از خود شخص نمیتونه تعیین کننده نرمال بودن یا نبودن این نیاز رو تشخیص بده
و در اخر باعث افتخاره که در بحثهای بعدیتون هم شرکت داشته باشم

همیشه آدمهایی که برای درک صحیح خودشون وقت میگذارند با ارزشند ... و این با ارزش بودن بیش از هر کس برای خودشون رضایت به همراه خواهد داشت. این ارزش قائل بودن برای درک خود ، پر از موهبت هست . این همون موهبتی هست که شما بهش اشاره کردید.
سپاس که قبول کردید به جای ارجاع جواب به اعتقادات، کار سخت تر رو انتخاب کنید و از نگاه درون خودتون و قدرت تشخیصتون نظرتون رو بگید. این جوابتون بسیار کاربردی و روشن بود.
همواره حضور تک تک سروران باعث افتخار هست ...

رویا چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:16

سلام
احتمالا این نه جواب و نه نزدبک به جواب بود
اما ؛ من ذاتا ادم زیاده خواهی هستم و قانع نبودن به انچه که هستم منو از خودم و زندگیم عقب انداخته و از من یک موجود غریب خلق کرده موجودی که برای خودم هم غریبه
نمیدونم شاید خیلی غلو کردم شایدم همش واقعیته
اما چون تجربه قانع بودن رو خیلی کم تجربه کردم و همون حس ارامشه که عرض کردم رو با تمام وجود حس کردم
خیلی برام شیرین بود اما نوشتن و دونستن و حتی علم به تمام اینا داشتن فقط در کلام شیرینه کیه که عمل کنه ؟
نمیگم نیست اما حضورشون خیلی کمرنگه اونقدر که به بیرنگی میزنه
منتظر اپ بعدیتونم

سلام
جایی که رنج عقب افتادن و غریب بودن به واقع درک و حس بشه ( و نه فقط در حد یک شکایت روزمره ! ) و تفاوت آن با حس آرامش و رضایت (( دیده )) بشه ، اونوقع آدم عمل میکنه :) بی تردید :) این روزها عبارت (( دیگه خسته شدم )) رو زیاد میشنویم اما اونی واقعاً خسته بشه هرگز بی تحرک نمیشینه تا فقط به زبون بیآره ! بلکه به دنبال راه میگرده . میخونه ! مینویسه ! بحث میکنه ... و بالاخره راهشو پیدا میکنه و بلند میشه و جایگاهشو عوض میکنه :) و این همون کسیه که عمل میکنه ... پر رنگ ... پر رنگ ...
نظرات خواننده های عزیز در پست قبل خیلی بهتون کمک خواهد کرد. مرسی از حضورتون.

رویا چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 16:32

درک کردن ؛ عمل کردن ؛ ایجاد انگیزه تحرک و جبران و رفع اشتباهات و پررنگ شدن
حضرت علی {ع} میفرمایند اینکه چه کسی میگوید مهم نیست مهم چه چیزی گفتن است
حالا ؛
شما صاحب نظری با مطالبی کاملا ملموس و اموزنده
شما حتی اگه یکنفر رو بتونین از اثرات سوء عناوین ذکر شده رها کنید کار بزرگی کردید تا چه رسد به کسانی که شاگردان شما هستند
شما میتونید همینجا هم کلاس خصوصی بذارید و تیتر عناوینتون هم منتخب مهمترین نظر مخاطبینتون باشه در زمینه های مختلف
اگه بخواید میشه
خیلی از کسانی که وبلاگ مینویسن راه گم کردن !
و نیازمند ی فانوس که جهت رو به اونا نشون بده
بنظرتون غلو کردم ؟ نظر شما چیه؟

اگر فکر میکنی این متن ها میتونه برای کسانی که میشناسی موثر باشه این وبلاگ رو بهشون معرفی کن رویا جان. بقیه کار با خودشونه . اجازه بدیم هر کس بنابه صلاحدید خودش بیاد و بره. من و شما و هم باید همین کار رو بکنیم. هر کدوم باید اول به فکر اصلاح خودمون باشیم. بعد از این هست که صلاحیت فکر کردن برای دیگران رو پیدا میکنیم. به نظر من هر آدمی اگر بتونه راه خودش رو درست بره و به زندگی و رفتار خودش آگاهی داشته باشه کار بسیار بزرگی کرده. بسیار بزرگ :) آدمهای دیگه هم مختارند از مقایسه راه او با راه خودشان و دیدن آرامش او و ناآرامی خودشون راه متفاوتی انتخاب کنند.
در نظرهای قبلیت نوشتی (( من ذاتا ادم زیاده خواهی هستم و قانع نبودن به انچه که هستم منو از خودم و زندگیم عقب انداخته )) پس به فکر ساختن خودت باش چون کاملاً لازم داری خودت رو مجدد بازبینی کنی. این نوع تفکر ، برای مختل کردن یک زندگی و شاید هم چند زندگی کاملاً کافیه . پس اگر فکر میکنی این متنها چیزی برای تو داره ، کسب کن و زندگیتو بساز و ادامه بده. من هم به فکر ساختن خودم هستم تا شاید به صلاحیت های بالا برسم...
اگر صلاحدیدی از این متن ها استفاده کنی یا به کسی پیشنهاد کنی، فراموش نکن که نحوه استفاده از این وبلاگ در اولین پست با عنوان (( معرفی )) گذاشته شده. خواهش میکنم اگر این وبلاگ رو قابل میدونی ، آنچه در پست اول گفته شده رو انجا بده تا شاید یکی از جوابهای اون سوالت که گفتی (( کیه که عمل کنه )) خودت باشی :)

رویا پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:18

چشم
مدت کوتاهیه که دارم سعی میکنم که خودمو اصلاح کنم { البته قبل از اشنایی با وبلاگ شما } اما مطالب شما هم برای من واقعا مفید بوده و هست
خوب منظورم بیشتر خودم بودم من که خودم هنوز اندر خم یک کوچه م
ممنون که وقت گذاشتید
منتظر اپ بعدیتونم

سپاس از شما. امیدوارم موفق باشید و من باز هم از نظراتتون استفاده کنم. تا آپ بعدی اگر صلاح دونستید شاید بد نباشه به آنچه در پست (( معرفی )) گفته شده عمل کنید. به هر حال از انتظار بهتره :)

[ بدون نام ] شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:22

زندگی بیشتر ما پر از افراط و تفریط و در نتیجه عدم ‌تعادله. یا تنبلی می‌کنیم یا خودمونو با کار از بین می‌بریم. یا منفعل می‌شیم یا پرخاشگری می‌کنیم. یا بدون فکر عمل می‌کنیم، یا فکر می‌کنیم و دست به هیچ کاری نمی‌زنیم. گاهی در حالت دفاعی فرو می‌ریم و گاهی اجازه می‌دهیم احساسات فرمانروای رفتار ما باشه. دامنه این آفت در رفع غرایز و نیازها هم خودشو نشان میده. خروج از تله‌های افراط و تفریط در واقع ورود به منطقه تعادله. "خیرالامور اوسطها"… بر اساس این آموزه بزرگ، بهترین جایگاه، میان و وسط هر کاره و اگر این "میانه" برای هر کسی شناسایی و کشف بشه در واقع نقطه تعادل او پیدا شده. اما این "میانه" برای همه افراد یکسان و مشترک نیست. "میانه"‌ها متفاوتن. اگر بخواهیم در نقطه تعادل خود باشیم، پیدا کردن وسط و میانه هر رفتاری برای هر کدام از ما کاری ضروریه.
اما شاخص و میزان سنجش چیه؟
یک اهرم 10 واحدی را در نظر بگیرین با نقطه اتکا در زیر آن. نقطه میانی 5 است. اگر من در منتها الیه یکی از طرفین اهرم باشم باید 5 واحد حرکت کنم تا به نقطه تعادل برسم. شخص دیگری که در واحد 3 قرار دارد نیاز است 2 واحد حرکت کند تا به نقطه تعادل خود برسد. اگر هر یک از ما از میزان حرکت دیگری استفاده کنیم هرگز به تعادل نمیرسیم.
پس شاخص سنجش میزان تعادل هر شخص خود اوست و نه هیچ کس دیگه.

با سپاس ...

شهرزاد شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 17:25 http://shahrzadi.blogsky.com

هاااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟منکه اصن چیزی نفهمیدم.....نمیدونم چی بگم....من در این موارد از بهره ی هوشی کمی برخوردارم....

سلام. به هر حال مرسی که سر زدید :)

رویا شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 20:10

سلام
آپ نکردید ؟
خوب سعی کردم پستها و تا حدودی نظرات رو بخونم
فکر کنم تمام حرف شما اینه که قانع بود !
درسته ؟
چرا ؟
چرا فقط ی قشر خاص باید این جواب مشکلاتشون باشه ؟

سلام
تعدیل با قناعت فرق داره رویا جان :) تعدیل برای آنچه که کم داریم به معنی افزودن هست. نیست؟ :) زیاده خواهی همیشه یک ریشه داره ... و اسم اون ریشه (( فقر )) هست. آنها هم که از ابتدا با فقر مادی بیگانه بودند نیازهای غیر مادی دارند که قابل بازبینی هست. پس به هیچ وجه قبول ندارم قشر خاصی مخاطب این مشکلات باشه که همه گرفتارشیم. ببخشید اگر متن ها برای شما گویا نبود.

رویا یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 22:29

سلام
وای ببخشید چه برداشت غلطی !
کمی سرم شلوغ بود و میبایست حتما این مطالب رو هم میخوندم
حق با شماست
باید بین زیاده خواهی و قناعت فرق گذاشت
دیگه تکرار نمیشه

خلوت دل یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 23:54 http://khalvated.blogsky.com

رویا خانم قانون های ذهنی می گن خوشبختی یعنی رضایت.مهم نیست ...چی داشته باشی یا چقدر، مهم اینه که از همونی که داری راضی هستی یا نه؟!چون یه وقتهایی آدم خیلی چیزها داره اما باز هم احساس خوشبختی نداره! و بر عکسش...پس یه قانون وجود داره، که می گه:


میزان خوشبختی = میزان رضایت


حالا این سوال مهم پیش می یاد که چه طوری میشه در کل زندگی احساس رضایت کرد؟
زندگی مجموعه ای از لحظه هاست! چون پشت این لحظه، لحظه ی بعدیه و پشت اون لحظه ی بعدی و بعدی و ...پس، اگه می خوای در کلیت بزرگ زندگی راضی باشی اول باید تمرین کنی تا در لحظه راضی باشی.این قانون برای هر قشری قابل اجراست.
تعدیل هم یعنی متعادل کردن .زیاد کردن کمی و کم کردن فزونی.این با قناعت فرق داره.

رویا چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 22:27

سلام
یادمه سال ۸۸ شعری از قیصر امین پور تو وبتون خوندم با عنوان
تو میتوانی
سیوش کردم الان که گذری به فایلم انداختم متوجه شدم این راهنمایی رو از شخصی گرفتم که قبلا وب مورد علاقم بوده
و خوشحالم که مینویسید

سلام
بله. جای خوشحالیه که میتونیم از شعرهای ایشون استفاده کنیم و به هم یادآور بشیم. یادشون همیشه گرامی .... مرسی از ابراز شما ...

رویا پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 18:24

سلام
علی آقا با کمال شرمندگی
روی کلامم با خلوت دل بود
ی دف نگی طرف ی چیزی گفت که زود پسر خاله شه
من هنوزم منتظر اپ جدیدتونم

سلام. بله خانم متوجه شدم. فکر میکنم ایشون هم متوجه شدند در غیر اینصورت با این توضیح شما حتماً متوجه لطف شما شده اند :) خیر قضاوتی نکردم. حضور تک تک عزیزان باعث افتخاره. سپاس از ابرازت رویا جان.

نبضگیر شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:47

سلام بر علی آقای گل !
دوست عزیز ممنون از دعوت تان،مخصوصا برای وارد شدن به این بحث "تعادل" . راستش من خودم در کلیه امور دنیوی نامتعادل هستم. این سئوال را باید از علمای اخلاق،جامعه شناس،روان شناس و فیلسوفان پرسید.ولی برای اینکه فقط بی احترامی نکرده باشم و سئوال شما را بی جواب نگذاشته باشم.آنچه به نظرم میرسد،اینست که: اولا این بحث نیاز به ساعتها بحث دارد. ولی بطور خلاصه در چند جمله،آنچه می شود گفت اینست. که تعادل را در امور فیزیکی میشود فورمول بندی کرد.ولی در امور اخلاقی،روابط اجتماعی نمیشود یک نظر ثابتی ارائه داد. چرا که دیدگاه های فرهنگهای مختلف باهم فرق میکند. آنچه که یک شرقی بطور مثال از روابط خانوادگی و اجتماعی می فهمد با یک فرد غربی فرق میکند.لذا نقطه ثقل و تعادل آنهم در یک شابلون قرار نمیگیرد.البته ادیان الهی با درس اخلاقی که ارائه می دهند. تعادلی را برای پیروانشان تعریف میکنند. ولی مع الوصف باز قرائتها نیز بین پیروان مختلف است.
البته میدانم. که بقول شما این جواب کامل و قانع کننده برای شما و دوستان تان نخواهد بود. ولی خب بابی بود برای فتح ابواب مختلف برای شکافتن بحث.

سلام آقای دکتر :)
سپاس فراوان از وقت و پاسخ شما.
در مورد نامتعادل بودن انسانها در امور دنیوی ( نیازهای مادی ) مفصل بحث کرده ایم و به جاهای خوبی رسیدیم که مسلماً برای کسی که خستگیها ی ناشی از این نامتعادل بودن ها را در خود حس میکند و (( میخواهد )) که کمی از این بارها را زمین بگذارد ، کمک کننده خواهد بود.
در مورد پاسخ شما : از ابتدای این وبلاگ به کمک خواننده های صمیمی ، همواره به دنبال راهی بودیم که ورای همه تفاوت ها قابل رویت و قابل پیمودن باشد. زاویه نگاه مورد نظر برای پاسخ به سوال این پست هم همین است :) ما به دنبال انتخاب راه نیستیم. انتخابها متفاوت است. سوال در مورد امکان یا عدم امکان هست. میخواهیم بدانیم علیرغم تفاوت ها در شرقی ها و غربی ها و قرائتها و انواع برداشتها ، آیا بواسطه انسان بودن ما ، تعریف یا تشخیصی از متعادل بودن امکان پذیر هست یا خیر.
سپاس از فتح الباب شما که بسیار بجا بود و فکر میکنم حرف عده ای از خواننده های محترم را به همراه داشت. ممنون از حضورتون ...

EMPRESS دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 19:18

نقطه تعادل هرکسی، اختصاص به خود او دارد.
پدر من به نقل از کنفسیوس میگن کردارهای منطقی انسان در زندگی، سه دسته ان:
1- از روی تفکر، که با ارزش ترین راه ست.
2- از روی تقلید، که آسان ترین راه ست.
3- از روی تجربه، که تلخ ترین راه ست.
به نظر من برای پیدا کردن نقطه تعادل، یک راه وجود دارد و آن شیوه آزمایش و خطاست (تجربه). در اوایل کار، مرتکب خطاهای زیادی میشیم. یافتن نقطه تعادل در زندگی، شبیه بندبازی ست. وقتی میخوایم تعادلمان را روی طناب حفظ کنیم، اولش بیشتر از اینکه راه بریم میافتیم. اما کم کم نقاط تعادلی را در درون خود پیدا میکنیم و یاد میگیریم که بهشان اعتماد کنیم. تدریجأ هماهنگی حرکات ما بیشتر میشه و عدم تعادل، جایش را به نرمش و وقار میده.
به نظر من بد نیست بعد از اینکه در یک زمینه معین نقطه تعادلمون رو پیدا کردیم، نقطه تعادل اطرافیان رو هم پیدا کنیم. اگه نقطه تعادل آنها، نزدیک یا مکمل نقطه تعادل ما باشه، در این صورت بین ما توافق و سازگاری ایجاد میشه.
برای این که دو نفر، همدیگر را کامل کنن، لازم نیست که نقاط تعادلشان عیناً یکی باشه. ممکن است فرد باگذشت، فرد پر نیازی را بهتر کامل کند تا فرد دیگه ای که اون هم باگذشت است. اگر دو نفر با گذشت به هم بیفتن یکی میگه"بفرمایین،" اون یکی هم میگه "شما بفرمایین،" و اولی میگه "نخیر، شما مقدمین" و همین طور ادامه پیدا میکنه.
اینکه ما دارای نقاط اعتدال متفاوتی هستیم، مشکل بزرگی نیست، چون دنیا بسیار بزرگه و سلیقه ها بسیار متفاوت. اما مشکل از آنجا شروع میشه که هرکسی بخواهد دیگری را به نقطه خاصی براند و بگوید "نقطه تعادل" اینجاست. اگر اینطور زندگی کنی متعادلی وگرنه غیرعادی و نامتعارف. اینطور میشه که بعضیها بخش مهمی از ارزشها و جوهر وجودیشون رو از کف میدن،‌ تنها برای این که متعارف باشن.
باید شهامت داشت و نقاط تعادل زندگی خود را مطابق دلخواه خودمان اختیار کنیم. خودمان را دوست داشته باشیم و زندگیمان را بر آن اساس متعادل کنیم.

از ابتدای نوشته های شما تا انتهای پاراگراف اول ( ... و وقار میده. ) کاملاً متوجه شدم و بسیار متشکرم اما ارتباط پاراگراف دوم و سوم رو با سوال متوجه نشدم و باید بیشتر بخونم.
اما در مورد پاراگراف چهارم ( اینکه ما دارای نقاط تعادل ... ) تا انتهای متن :
به نظرم حرف از (( نقطه )) تعادل امکان پذیر نیست بلکه بحث روی (( محدوده )) تعادل عملی تر و به زندگی حقیقی نزدیک تره :) در مورد سلیقه ای بودن این محدوده و اینکه باید تعادل زندگی رو مطابق (( دلخواه )) خودمون انتخاب کنیم فکر میکنم در این صورت نه میشود به کسی گفت عاقل نه میشود به کسی گفت دیوانه ! چون هر دوی اینها مطابق سلیقه خود زندگی میکنند و لذا کل دروس روانشناسی و علوم مربوطه و دانشمندان و محققین و رشته های دانشگاهی مرتبط کلاً در اشتباه هستند. چون همه اینها در حال تفکیک نرمال و غیر نرمال و تحلیل رفتارها هستند در حالیکه چیزی که سلیقه ای باشد ، استدلال کلی نمی پذیرد و کاملاً فردی میشود.
با این حال منتظر هستم که نظر شما رو روی متن بعدی بخونم :)
سپاس ...

EMPRESS سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:39

ارتباط پاراگراف دوم و سوم با سوال:
فکر میکنم همیشه خوبه بعد از اینکه خودمون یا هر شخصی را به صورت انفرادی بررسی میکنیم، در پی آن او را در قالب اجتماع و تعامل با دیگران هم در نظر بگیریم. چون این به واقعیت نزدیکتره و هیچکدام از ما در خلأ زندگی نمیکنیم. بررسی یک انسان بصورت انتزاعی نه تنها کمکی نمیکنه بلکه به محض اینکه شخص از خلوتش پا بیرون میذاره همه پیش بینی ها و تدارکاتش به هم میریزه. چه برسه به تعادلش...

ما هم از اطرافیان تأثیر میپذیریم و هم روی آنها تأثیر میگذاریم
این رو نمیشه انکار کرد... حتی اگر داریم روی شخص خودمون کار میکنیم

منظورم از سلیقه هم اختیار و استقلال در تعیین وضعیتمون هست. منظورم دوری از تقلید و دوری از پیروی صرف از تجویز هست. حتی علم هم در بطن قوانین کلی و قاعده هایی که ارائه میکنه، متغیرهایی مثل x و y رو در نظر میگیره برای همین منظور. که هر کس شرایط خودش رو جایگزین x کنه و نتیجه مختص خودش رو به دست بیاره که براش کارایی داره. (قبول دارم استفاده از واژه "سلیقه" اشتباه محض بود)

هدفم اصلا انحراف از بحث یا زیر سوال بودن علم نبود

اطلاعات کافی هم در مورد مطالب مورد بحث ندارم که همیشه یدون خطا صحبت کنم

وگرنه اینجا نمیامدم :)

ممنون که با این حال منتظر هستید که نظر من رو روی متن بعدی بخونین

سپاس فراوان از توضیحاتت که بسیار روشن کننده بود.
در مورد اینکه نوشته بودی نمیتونی همیشه بی خطا صحبت کنی اول اینکه اصلاً از کجا معلوم خطا از من نیست. من نظرم رو گفتم. شاید کاملاً اشتباه باشه. دوم اینکه همین که در این مورد توضیح میدی یعنی هنوز خطا کردن برات سخته :) من کماکان حضور در برنامه ها و سفرهای از قبل برنامه ریزی نشده رو پیشنهاد میکنم ...
بسیار ممنون از حضورت ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد