آواز سکوت

خوشبختی <- رضایت <- ارضای میل به رشد <- برآورده کردن نیازها (مادی-غیر مادی)

آواز سکوت

خوشبختی <- رضایت <- ارضای میل به رشد <- برآورده کردن نیازها (مادی-غیر مادی)

آیا با خودمون صادقیم؟

در دنباله سوال پست قبل میشه گفت خیلی از آدمها به این درد مبتلا هستند و همین درد بزرگترین مانع برای رسیدن به خوشبختیست. اما اگر بخواهیم بی تعارف صحبت کنیم باید بگیم تک تک آدمها به این درد مبتلا هستند. یعنی هم من و هم تو !  

در پستهای قبل دیدیم که مسیر رسیدن به خوشبختی قابل تشخیصه. اما نمیشه منکر شد که برای پیمودن این مسیر تک تک ما مشکلاتی رو پیش روی خودمون میبینیم. مشکلات من با تو و مشکلات تو با دیگری فرق داره اما همه مشکلات به دو گروه تقسیم میشن : تک تک ما در مقابل مشکلات دو نوع عملکرد داریم: 

(1) به مشکل تسلط داریم و حلش میکنیم (2) نمیتونیم مشکل رو حل کنیم 

 

قسمت (1) رو وقتی انجام میدیم که مراحلی که تا اینجا در پستها با هم بهش رسیدیم رو طی کردیم. این فعالیتها مربوط به اون قسمت از ذهن و قلب ماست که آزاد و آرام هست و حتی در سکوت ، آوازی بسیار راهنما و دلنشین رو میشنوه و پر از انرژی آماده برنامه ریزی برای رشد هست. در این قسمت ما جوری عمل میکنیم که عملکرد ما میتونه راهنمای دیگرانی باشه که نمیتونند این مشکل رو حل کنند. 

اما قسمت (2) چی؟ چطور میشه که با توجه مراحلی که در پستهای قبل با هم طی کردیم ، راه رسیدن به خوشبختی رو میدونیم و از طرفی میدونیم که چقدر امکان برای تغییر در خودمون داریم اما باز نمیتونیم از پس مشکل بر بیایم؟؟ چی باعث میشه به آنچه که درست است و مدعی هستیم آنرا میدانیم عمل نمیکنیم؟ خیلی از ما میگیم باید شاد بود ! خیلی از ما میگیم دنبال آرامش هستیم ! خیلی از ما شروع میکنیم به شمردن خوبیها و مدعی هستیم که با تمام وجود میخوایم اونا توی زندگی ما باشه ! اما آیا هست؟ آیا شاد هستیم واقعاً ؟! حقیقت پیچیده نیست همسفر :) در فعالیت های قسمت (2) وقتی میگیم میدونیم که چی درسته و میخواهیم که جلو بریم و بهترین ها رو داشته باشیم واقعاً با خودمون صادق نیستیم! به عبارت دیگه، اگر حرکت نمیکنیم دلیلش این نیست که نرمال نیستیم! بلکه دلیلش این هست که مطمئن نیستیم که راه درست چیه و فقط تظاهر به دونستن میکنیم! یعنی هی میگیم میدونم راه درست چیه اما ته دلمون و توی خلوتمون پر از تردید هستیم !!‌ خوشبختانه نظرات در پست قبل با آنچه در پست (( امکان تعدیل در اندازۀ نیازهای مادی )) ذکر شد منطبق بود. شاید با توجه به نظرات شما و اون پست بتونیم بگیم همه ما در برابر مشکلاتی که از پسشون بر نمیآییم ، یک (( نمیدونم )) بزرگ داریم چون من و تو و هر شخص دیگه اگر واقعاً به این نتیجه برسیم که شرایط فعلی به ضرر ماست راهمون رو عوض میکنیم.  

پس من و تو باید بیشتر به خودمون برسیم. باید بیشتر انرژیمون رو صرف خودمون کنیم تا به این نتیجه برسیم که باید تغییر مسیر بدیم. راهش هم در متن پست هایی که با هم جلو بردیم وجود داره. خدا نکنه یکی از ما تصمیم بگیره به جای پذیرش این ناآگاهی و روبرو شدن باهاش و رفع اون ، از ندونسته هاش و ضعف هاش فرار کنه و رو بیاره به روابط مخرب و خلاصه وارد شدن به فضاهای غیر حقیقی که از این حقیقت دورش کنه چون تردید نکن که یکی از قوانین غیر قابل خدشه توی این دنیا اینه که از هر چی فرار کنی حتی یک روز مونده به آخر عمرت ، صاف میاره میکوبه توی پیشونیت و ... !

برای تغییر در فعالیتهای گروه (2) که میتونیم اونها رو ناکامی هامون بدونیم، گام اول اینه که بپذیریم که نمیدونیم. بپذیریم که باید بپرسیم. پس در این قسمت همه ما باید سوال کننده باشیم نه نسخه پیچ برای دیگران ! نه ایراد گیر از زمین و زمان! نه؟ :) پس یکی از علائم ما برای اینکه بدونیم در مسیر حل مشکلات موجود در راه رسیدن به رضایت هستیم یا نه اینه که هی سوال میکنیم ! اما اینجا هم باید دید آیا واقعاً سوال کننده ها تشنه جواب هستند یا باز هم دارن تظاهر میکنن و خودشون رو گول میزنند؟!!  

اگر هنوز حتی تشنه هم نیستیم پس متاسفانه باید آماده مواجه شدن با آنچه در پست (( یک نیاز کاذب غیرمادی )) گفته شد باشیم. اگر تشنه هستیم پس بزودی جواب رو پیدا میکنیم و آماده رشد میشیم و به گروه اول ملحق میشیم. پس گلوگاه رو پیدا کردیم: باید تشنه باشیم.

چطور تشخیص بدیم تشنه هستیم یا نه؟! همه ما بارها این جمله رو از دیگران و از خودمون شنیدیم که (( خسته شدم )) ! 

همه میگن از وصعیت زندگیشون خسته شدند و میخوان عبور کنند و جلو بروند و پیشرفت کنند ! همه میگن ما تشنه رشد و خوشبختی هستیم ! همه میگن ما تشنه خوشبختی و پیدا کردن راه فرار از افسردگی و سنگینی و بی هدفی و .... هستیم. همه میگن ما تشنه هستیم و شاید هم تشنه ترین ! اما آیا توی این حرقهاشون با خودشون و دیگران صادق هستند؟  

سوال : علامت تشنه واقعی چیه؟

 

پی نوشت : تبریک به اصغر فرهادی عزیز و فرهنگی که ریشه اش از پس تیشه برآمد.

نظرات 18 + ارسال نظر
آفرین جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 20:26 http://afarin.blogsky.com

سلام جواب سوال شما رو من نمیتونم بگم اماحتما جواب های دیگران رو میام و میخونم۰آخه اطلاعات زیادی ندارم)

جواب سوال رو قطعاً میدونی چون درون تک تک آدمها هست و نیاز به کسب اطلاعات ندارد :) یعنی شما تا به حال تشنه برای بدست آوردن چیزی نشدی؟!

خلوت دل شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 14:29 http://khalvated.blogsky.com

اگر واقعاً به این نتیجه برسیم که شرایط فعلی به ضرر ماست راهمون رو عوض میکنیم.
شک و تردید به مراتب بدتر ازاشتباه رفتن و نرسیدن به مقصده.
وقتی خیلی تشنه ای چه احساسی داری؟ حس میکنی هیچی برات مهم نیست جز رفع عطش. انگار تموم وجودت می طلبه که آب بخوری. اگرهم آب ازت دور باشه، بی شک تمام تلاشت رو میکنی تا بهش برسی.اینجا هم همینطوره فرقی نداره. کسی که مشخصه به دنبال تغییره بی شک با یک جهش کوچک به گروه اول می رسه.پس علامت تشنه واقعی خواهان بودنه.اونهم صادقانه...
گفتیم فاکتورهای لازم جهت رفع تشنگی شامل اینها هستد: جسارت- چاره اندیشی - ایمان- نداشتن ترس- هدف- باور-اشتیاق برای رسیدن- پویایی برای پیوستن- تدبیر برای دیدن- ثبات -"صداقت"
نحوه عملکرد ذهن، عملکردیه که رفتار انسان را شکل می ده به عبارتی دیگر تصورات ماست که زندگی ما را می سازه یعنی عمل ما دقیقاً بر ابعاد ذهنی ما استوار ه. رزرو کردن چیزی که مبهم باشه، به جای آن که فرآیندی هیجان انگیز تولید و ما را به سوی خود جذب کنه، باعث سردرگمی و در نهایت دلسردی ما می شه.
هر آن چه که در ذهن به دنبال آن هستیم، قبلاً در جهان آماده و مهیا هست، اما فقط با در خواست کردن دقیق از سوی خودمون و با برنامه ریزی دقیق تر باز هم از سوی خودمون قابل دریافت می باشه.خواهیم دید بین ما و خواسته ما یک نقطه اشتراک به وجود می آید. وقتی با هدف خویش مشارکت داشته باشیم، هدف به سوی ما جذب می شه. تصویرسازی ذهنی نقش کلیدی داره یعنی چشمانمان را ببندیم و آنچه که میخواهیم باشیم را تجسم کنیم. وقتی نقشه های ذهنی خودمون را با استفاده از رنگ هایی متنوع به صورت تصاویری زیبا به یک اثر هنری ماندگار تبدیل می کنیم، وقتی اتفاقات اصلی و مهم زندگی مون را با احساسی عمیق و کمی شاعرانه به صورت خاطراتی در دفتری ثبت می کنیم، دقیقاً در همون لحظه ها، با «زندگی» بیشترین ارتباط را برقرار و عواطف و احساسمان را به شایسته ترین نقطه که همان نقطه ظهور می باشه، هدایت کرده ایم. زندگی شوق رسیدن به همان احساس است که دیروزها آن را گم کرده ایم.
بزرگی می گوید زندگی همچون یک خانه شلوغ و پراثاث و درهم و برهم است و تو درآن غرق .این تابلو را به دیوا ر اتاق مى زنى ، آن قالیچه را جلو پلکان مى اندازى،راهرو را جارو مى کنى، مبلها به هم ریخته است مهمان ها دارند مى رسند وهنوز لباس عوض نکرده اى در آشپزخانه واویلاست وهنوز هم کارهات مانده است.یکی از مهمان ها که الان مى آید نکته بین و بهانه گیر و حسود و چهارچشمى همه چیز را مى پاید . از این اتاق به آن اتاق سر مى کشى، از حیاط به هال مى پرى، از پله ها به طبقه بالا میروى، بر میگردى پرده و قالى وسماور گل و میوه و چاى و شربت و شیرینى و حسن وحسین و مهین و شهین....... غرقه درهمین کشمکشها و گرفتاریها و مشغولیات و خیالات و مى روى و
مى آ یى و مى دوى و مى پرى که ناگهان سر پیچ پلکان جلوت یک آینه است ازآن رد مشو...!
لحظه اى همه چیز را رها کن ، خودت را خلاص کن، بایست و با خودت روبرو شو
نگاهش کن خوب نگاهش کن ا و را مى شناسى ؟ دقیقا ور اندازش کن کوشش کن درست
بشنا سی اش، درست بجایش آورى فکر کن ببین این همان است که میخواستى با شى؟
اگر نه پس چه کسى و چه کارى فوریتر و مهمتر از اینکه همه این مشغله هاى
سرسام آور و پوچ و و روزمره و تکرارى و زودگذر و تقلیدى و بی دوام و بى
قیمت را از دست و دوشت بریزى و به او بپردازى، او را درست کنى، فرصت کم
است مگر عمر آدمى چند هزار سال است ؟! چه زود هم مى گذرد مثل صفحات کتابى
که باد ورق مى زند، آنهم کتاب کوچکى که پنجاه، شصت صفحه بیشتر ندارد.
همیشه آغاز راه کمی دشوار است حتی کبوتر ها به هنگام گذشتن و دل کندن از زمین « پر » می ریزند اما در اوج آسمان حتی از بال زدن بی نیازند.

بسیار عالی و قابل استفاده. سپاسگزارم از وقت شما.

مریم یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 00:40 http://bayadehazrateeshgh.blogsky.com/


با عرض سلام ..

اگر باور کنیم که زندگی در جریان است و سرنوشت ما در طول زندگی جاری است !
اگر باور کنیم توانایی های درونی خود را ، اگر احساسات لطیف و دوست داشتنی خود را با همین توانایی ها مخلوط کنیم و به کار ببریم .. اگر توانایی و خواسته های خود را با هم هماهنگ کردیم .

اگر توانستیم آن من ِ خویش درونی را بشناسیم و این من ظاهری را با آن من ِ درونی هماهنگ کنیم و خواسته های این دو را با هم هماهنگ! نه بر هم تحمیل کنیم !

اگر توانستیم خواسته های خود را در زندگی بشناسیم و قدمی قاطع به سوی آن خوشبختی آرمانی درون ِ خویش برداریم .. ثابت قدم و موثر برای پیشبرد هدفی معلوم جلو رفتیم و با هیچ طوفانی چه هولناک و چه آرام ، جا نزدیم و همچنان استوار ایستادیم و نهراسیدیم و در افق دید ودر بعد نگاه ما تنها یک چیز مهم و ارزشمند و حائز اهمیت شد و آن هم فقط هدف و آرزوی ما بود آنوقت تازه تشنه شده ایم ! و باید آماده ی رفع تشنگی خود بشویم !آن هم یک نه مرتبه ! آهسته آهسته ! قدم به قدم .. ذره ذره وجود خود را باید آماده پذیرش و محیط پیرامون رو آماده ی روبارویی ـ با انسانی که آماده ی رشد کردن و بزرگ شدن شده است ـ ؛ کنیم ..
اگر معیار هدف خویش را سنجیدیم و بهای آن اگر بالا بود خود را در هر حد آن معیار دیدیدیم باید بکوشیم ، بکوشیم تا برسیم ، بکوشیم تا دست یابیم به همانکه شایسته ی آنیم !

انسان ها به یکباره دانشمند نمی شوند ! به یکباره هنر مند نمی شوند ! یک موسیقی دان با نواختن یک نت شروع میکند ! یک دانشمند با حل یک فرمول ذهن را آماده ی رشد و ترقی می کند ...
هیچ انسانی به یکباره خلاف های سنگین نمی کند ؛ هیچ انسانی به یکباره معتاد نمی شود ! به یکباره دزد نمی شود !

بلکه کم کم و آهسته به سوی آن چه که در ذهن ــ در من ِ خویش درونی ــ می پروراند گام بردارد .. تا بتواند؛ برسد ، باشد ،و بماند و ان گاه با کمک خویش ِ درونی این " من " ظاهری را می سازد .. آنکه هست ؛ انکه راه می رود ؛ عمل می کند ؛ قدم برمی دارد با فرمان من ِ خویش درونی !


بسیار عالی. بسیار خوشحالم که شما معنی واقعی تشنگی رو بصورت تعمیم یافته بیان کردید. در واقع شما مراحل رسیدن به تشنگی رو گفتید و چگونگی رفع آن. اما سوال اینجاست که علامت تشنگی چیه؟ چگونه میتوانم بفهمم که واقعاً مشتاق و تشنه آرزوهام هستم یا فقط در فضای حرف و حسرت و ضجه هستم؟ یعنی در رفتار یک جوینده و تشنه چه علامتهایی دیده میشود؟

ساغر پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 http://zemestoooon.blogsky.com

سلام . بازم ممنون از اینکه به بلاگگم سر زدی .
اره عشق باعث ارتقا میشه ولی ممکنه از همون ارتفاعی که رفتی بالا یهو پرت شی پایین اونوقت چی؟ اونوقت همه چیز میره زیر سوال . اونوقت گیج میشی به همه چیز شک میکنی .من خودم شکست خوردم ولی هیچ وقت در ظاهر ه رو خودم نیاوردم هیچ کس نفهمید من از درون پودر شدم . چون همیشه دم از اراده و محکم بودن در برابر مشکلات این دنیاش زدم . انقد مثل شما دنبال این مسایل رفتم تا وقتی یه روز تو این راهی که هستم افتادم مثل همه ادما زانوی غم بغل نگیرم و افسرده بشم . وبلاگم تنها جایی که احساس واقعی من توشه. هیچ وقت لبخند و فراموش نمیکنم چون تنها همین یه لبخنده که باعث میشه من رو پای خودم واستم .
بازم ممنون از مطالب اموزندت که باعث میشه ادم به خودش بیاد.
در رابطه با این پستت
به نظرم وقتی کسی گرفتار تکرار میشه یه نیازی درش به وجود میاد که حس خستگی و یا تشنگی داره . ینی اون موقع میفهمه باید بازم جلو بره .

سلام.
آنچه که باعث میشه از ارتفاع پرت شی پایین عشق نیست. آن چیز ، بالا رفتن بدون تجهیزات لازم است ! آن چیز ، بی تفکر و بی آگاهی از ارتفاع بالا رفتن است :) آن وقت است که عدالت حکم میکند که فرد نا آگاه با فرد اگاه متفاوت شود و یکی آرام و مطمئن صعود کند و گامهای محکم و استوارش باعث جلب توجه دیگران شود و دیگری سقوط کند و هرگز دیگر به صعود به ان ارتفاع فکر نکند و پس از مدتی کلاً به صعود شک کند و (( زندگی در ارتفاع کم )) را باور کند با یک لبخند سر کند و صد البته که آن لبخند هرگز در هیچ کسی باعث نشده که بتوان روی پای خود بایستد :)
شما نمیتوانید از درون پودر باشید و در بیرون محکم ! این نتاقض نه تنها به وضوح از طرف دیگران احساس میشود بلکه خود شما هم به زودی خسته میشید :)
پس اگر تشنه ای ، بدنبال آب باش ( البته این بار با تجهیزات و اگاهی ) چون لبخند با بیشتر شدن تشنگی خشک خواهد شد ...
در مورد پاسخت به سوال در دو خط آخر نظرت ، سپاسگزارم. فکر میکنم این یکی از عوامل ایجاد تشنگی باشه. اما علامت تشنگی چی؟ :)

آنا پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 http://lapeste.blogsky.com

سلام
ممنون از مطالب خوبت

همین که می گویم هیچ چیز راضی ام نمی کند
یعنی تشنه ام

و انگار راهی ندارد
گاهی دوست دارم بمیرم
و این گاهی همیشه است دور از گوش دوستان !

تشنگی را میتوان رفع کرد. هر تشنه ای پس از رسیدن آب ، تشنگی اش رفع شده و راضی میشود. اما اگر به تشنه ، عذا ( حتی بسیار لذیذ ) هم بدهی او راضی نمیشود. اگر به او قرص ( حتی مولتی ویتامین ! ) بدهی او راضی نمیشود. او باید آب بخورد. به همین آسانی :)
همین که میگویی هیچ چیز راضی ات نمیکند علامت این است که تو آب نیافته ای و فقط در حال سرگرم کردن خود با نیازهای کاذب هستی آنا جان . نیازهای کاذب هرگز رفع عطش نمیکنه و انقدر آدم رو اذیت میکنه که گاهی آدم فکر میکنه در دنیا اصلاً آب وجود نداره و این تشنگی قابل رفع نیست و بدیهی هست که در این شرایط آدم دوست داره بمیره :)
نیاز اصلی خودت رو بشناس و مستقیم به سمت آنچه که رفعش میکند حرکت کن. با تک تک نیازهات همین کار رو بکن. اگر به جای نوشیدن آب، یک موبایل با بهترین امکانات یا یک لباس با زیباترین دوخت بخری ، تشنگی شما رفع نمیشه. میشه؟ :)

م.م. پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:18

از مجموعه ی ؛خسوف ابدی؛
کو تا حضور/ وقتی که نیست ترانه ای در گلوی رهگذری/ کسی آهنگ کوچه نمی کند / اصلاْ/ کو تا عبور!

من فکر کنم یه خرده بحث رو انتزاعی تر کنیم؛ و به جای تشنه گی (که البته در افراد متفاوت تاویل پذیر هستش)؛ مثلاْ از کلمه ی انگیزش استفاده کنیم که هم گفت و گو مون و هم نتیجه ی احتمالی تعمیم پذیر تر باشه و بشه عمومیت براش قائل شد.
انگیزش البته فرقی هم با تشنه گی داره و اون اینه که تشنگی انگیزشی درونی ه که متابولیسم بدن اون و ایجاد می کنه اما انگیزه علاوه بر خاستگاه واقعی؛ که درونی ست می تونه خواستگاه های بیرونی یا تشویق گر هم داشته باشه. و چون ما از یک موجود محکوم به رابطه ی زبانی (یعنی انسان) صحبت می کنیم؛ ناچاریم که اون ها رو هم در نظر داشته باشیم . این؛ مانع از اون نیست که انگیزش درونی رو: چه کنشی(خودجوش) وچه واکنشی(در پاسخ به محیط) در بحث خودمون اصل قرار بدیم. چون انگیزه های محیطی با ایجاد اشتیاق به آینده؛ در آدمی تمایل و انگیزش ایجاد می کنند .
همان که در مورد آشامیدنی ها با تشنه گی تعبیر می شه.
که درین صورت هم موضوع به نقطه ی مقابل ترس (یعنی ایمان و البته نه به معنی صرف فقهی) بر می گرده من اگر به آینده ی بهتر ایمان داشته باشم هر اتفاق و ایده ی بیرونی درونی؛ جان انگیخته ام هر مانعی رو همونطور که خلوت دل هم گفت؛ کنار میزنه تا به هدفی که در خودش نسبت به اون انگیزشی حس می کنه؛ برسه.

همیشه شاد و سربلند. . . .

کاملاً موافق انتزاعی کردن بحث هستم. شما در مورد چگونگی ایجاد تشنگی یا انگیزش بسیار عالی گفتی و اینکه این تشنگی میتونه هر مانعی رو کنار بزنه :) اما سوال اینجاست که چطور میشه آدم تشنه رو تشخیص داد؟ علامتش چیه؟ در رفتارش چی دیده میشه؟

مهسا شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:10 http://stonegirl.blogsky.com/

فکر میکنم منم از گروه دومم هنوز اماده نیستم هنوز با خودم درگیرم نمیدونم چی میخوام که بر مبنای اون از کسی کمک بخوام من میدونم دارم اشتباه میرم اما واقعا متوقف شدم و نمیتونم به اون چیزی که فکر میکنم درسته عمل کنم نمیتونم جواب سوالتو بدم وقتی حتی خودمو پیدا نمیکنم

خب ! خیلی از ما از گروه دوم هستیم :) خب که چی؟! تمام این چیزهایی که گفتی رو هم داریم. مثلاً اگر ما میتونستیم به آنچه که میدونیم درسته عمل کنیم پس چرا این پست ها و نظرات گفته میشه؟ :) یعنی چی؟ :)

آرمین آران یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:55 http://aranlar.blogsky.com

سلام
برای اولین بار رفتم و یک نیاز کاذب غیرمادی رو خوندم ولی بزم ممنونم که سر زدی
راستش زیاد سر در نیاوردم و البته وقت کافی برای خوندن کامل این مطلب رو هم نداشتم ولی در کل آدم شادی هستم
ممنونم و آپ

سلام. انشاا... همیشه شاد باشی :)

م. د. جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:32 http://eag.blogsky.com

ممنونم که به ما سر زدی . وبلاگ جالبی هم داری

گلوش بدجور خشک میشه ، زبونش به سقف دهنش میچسبه ، همش میخواد آب دهنش رو قورت بده اما نمیشه ، گر گرفته ، نفس میزنه ، نای حرف زدن نداره ، و ... و خودش رو به در و دیوار میزنه تا آب پیدا کنه!

بسیار عالی :) زمینی و ملموس :) درسته ! آدم تشنه نای حرف زدن و غر زدن و شکایت از زمین و زمان رو نداره . اون رو مستقیم به سمت آب در حال حرکت میبینیم. واقعاً عالی گفتی. سپاسگزارم ازت جناب درودیان.

EMPRESS جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:28

بالاخره به بقیه رسیدم

تشنه واقعی کسی است که در نوشیدن آب درنگ نکند. تشنه واقعی کسی است که منتظر نمیماند؛ به طلب آب از جای خود برمی خیزد و به دنبال آن همه جا را جستجو می کند.

اما میخوام اینجا یه چیزی که به ذهنم رسید و بگم.

یادمان نرود هدف خوشبختی است، نه سیراب کردن و اشباع این "حس تشنگی."

این حس باید تا زنده هستیم جاری باقی بماند تا تضمینی برای بقای خوشبختی بدست آورده مان باشد.

فقط میخوام بگم وقتی گمان میکنیم سیرابیم و لبریز، دیگر دنبال آب نمیرویم.
و ممکن است برای همیشه راکد بمانیم و محدود.
و آن وقت است که برای تحول دنبال دلیل میگردیم و منطق و استدلال و انگیزه و ....
و آن وقت است که در فصل کوچ هم میل به پرواز نداریم و دوست داریم بمانیم و تن به سفر دور و دراز ندهیم.
جا بمانیم و محکوم به قناعت.

بله رسیدید و بسیار هم با کیفیت. چون این از نظر شما در سه خط اول مشخصه :)
درمورد نگرانی برای فراموش شدن نیازها به نظرم اگر نگاهی به لیست نیازهای مادی و غیر مادی بیاندازیم متوجه میشویم که هیچیک از این نیازها اینگونه نیست که سیراب شود و فراموش شود. رکود و توقف زمانی بوجود میآید که هدف ما ارضای این نیازها میشود در حالیکه این نیازها فقط بستری برای هدف است. ما به قناعت ( تعدیل نیازهای مادی و غیرمادی ) تکیه میکنیم تا بتوانیم هزینه های رسیدن هدف را بپردازیم. جایی که کل هزینه ها صرف این بستر شود، در فصل کوچ نه تنها میل به پرواز نداریم بلکه امکان آن را هم نداریم :)
سپاس از نکته بینی شما ...

خاکستری شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 23:19 http://adamgray.blogsky.com

کلمه ی تشنگی مرا به یاد این شعر مثنوی انداخت که:
هرکه جزماهی زآبش سیرشد هرکه بی روزی است روزش دیرشد که البته این در مقام عشق های والا است که سیری از آن معنا ندارد عشق به علم و کشف مجهولات وعشق به هنر و...
اما لازم به ذکراست بعضی موانع رشد و یا رسیدن به خوشبختی درون ماست و بعضی هم دربیرون (جامعه ،خانواده و...هم) وجود دارد .آیا ما می توانیم با همه مقابله کنیم . در این مسیر ما حتی ممکن است بعضی نیازهایمان را فدای دیگری کنیم در واقع ما نمی توانیم به همه ی نیازهایمان برسیم و یا حتی احسا سات و تعهدات ما و خرد ما خود به ما فرمان توقف بدهد .
درواقع زندگی سفری است که در راهیم و گاه حتی خسته اما اجازه ی اتراق هم دست ما نیست پس می رویم گاه با اشتیاق و گاه ملول . گاه در سیر رسیدن و گاه در خاکی بیراه اما تصویر هدف از ذهنمان نمی پرد .مهم هم همین است که هدف باشد .بحث جالب و پیچیده ای است متشکرم.

مرسی از یادآروی شعر قشنگ مولانا.
در موارد موضوعاتی که مطرح کردید به شما حق میدم چون شما در پستهای قبلی حضور نداشتید که البته کم سعادتی بنده بوده.
ما برای رسیدن به خوشبختی، لازم نداریم به تمام نیازهایمان پاسخ دهیم و لذا لازم نیست در برابر تمام موانع بیرونی مقاومت کنیم :) شاید فقط خواندن دو یا سه پست اول برای شما کمک کننده باشد و پس از آن موضوع برای شما از پیچیدگی خارج و بسیار ملموس تر میشود.
اما خاکستری جان ! شما جواب سوال این پست رو ندادید :)

مریم دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 00:43 http://bayadehazrateeshgh.blogsky.com/


سلام
سال نوتون مبارک .. سال خوبی داشته باشید .


چگونه میفهمیم که واقعا تشنه ی هدف هستم؟؟! ( دقیق نمیدونم !) آنچه که به ذهنم رسیده بود رو در نظر قبلی برای شما نوشتم !.. )

به نظرم زمانی که به این نقطه برسیم :

که اگر آن هدف در زندگی من جریان پیدا نکند ؛ نباشد ! من هم نخواهم بود ! بودنم بیهوده خواهد بود . زمانیکه آن هدف بشود دلیل نفس کشیدن هایم ! بشود معنای زیستنم .
مهر تایید تکامل وجودم را آن هدف پای زندگی ام بزند.



سلام. سال نو شما هم مبارک. سپاس ...

آنا دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:24

گویا اب نیست !

فکر میکنم پست بعدی پست خوبی برای این نوع تفکر باشد ...

خاکستری سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 15:36 http://adamgray.blogsky.com

تمام پست هارا خواندم و استفاده کردم کمی این تشبیه ناجور است چرا که اگر از دید دیگری نگاه کنیم نیاز های غیر مادی مثل تشنگی علایم سخت ایجادنمی کندودیگراین که شاید یک تشنه برای رفع تشنگی ش به چیز های دیگری غیر از آب هم کشانده شود تنها برای این که خود را از علایم جان فرسای تشنگی نجات بدهد.
یک تشنه با رسیدن به آب ممکن است بسیار بنوشد و دچار دل درد شود و این عدم تعادل عوارضی به همراه دارد که نا خوشایند است .یاداور می شود که تشنگی ممکن است در اثر نبود آب به وجود آید یا خوردن بیش از اندازه ی غذاهای چرب .
البته شاید این حرف ها به پریشان گویی بیانجامد اما در هر صورت چیزهایی بودند که از فکر پریشان من گذشت .
اما باید گفت تشنه یا انسان سالک یا راهی انسانی خود آگاه است که می داند چه می خواهد و در عین حال از که و چه در این مسیر کمک بگیرد.
پیگیر و مستمر است پس باید صبور هم باشد و از هیچ تلاشی فرو گذار نباشد .
کلا انسان باید بداند که خوشبختی فتح یک قله نیست تا با رسیدن به آن دیگر اتراق کنی و احساس پیروزی بلکه خوشبختی در مسیر بودن است تمام عمر پیمودن طریق است و ایجاد تغییر مثبت در خود و دیگران کردن است .
نمی دانم این حکایت مثنوی را شنیده ای که تشنه ای با آب یک دیوار فاصله داشت و طاقت رسیدنش به آب نبود برای همین سنگ در آب می پرانید تا با صدای زیبای قلپ قلپ آب دل خوش باشد و لذت ببرد بیشتر ما انسان ها در مسیر زندگی نمی دانیم چه می خواهیم و چون این نیاز های غیر مادی در ما لهیب نمی کشند مثل یک تشنه ی واقعی گستاخانه به جستجو نمی پردازیم وگه گاه در مسیر خود را سرگرم تابلو ها و مناظر جذاب مادی می کنیم و یک دفعه تا چشم باز می کنیم آفتاب به چاه غروب نزدیک شده است.
در هرحال از نوشته های شما و دوستانتان استفاده بردم.پیروز باشی .

نوشتهایی که از آن به عنوان افکار پریشان نام بردید رو بدون قضاوت خوندم و گذشتم خاکستری جان :)
اما در مورد بقیه نوشته های شما:
فکر میکنم جواب سوالم از نظر شما این باشه : (( تشنه یا انسان سالک یا راهی انسانی خود آگاه است که می داند چه می خواهد و در عین حال از که و چه در این مسیر کمک بگیرد.
پیگیر و مستمر است پس باید صبور هم باشد و از هیچ تلاشی فرو گذار نباشد))آ
سپاس فراوان از وقتتون و نگاه مثبت شما به بنده و دوستان...

EMPRESS جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 21:41

درست یک ماه شد

منتظریم...

Goddess سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 http://bebaqehamsafaran.blogsky.com

سلام
ممنونم از دعوت دوباره تون! و شرمنده از اینکه به کامنت هاتون جواب نداده بودم، خیلی وقت بود که به وبلاگم سر نزده بودم.
باورم نمیشد سه سال گذشته از زمانی که برای یکی از پست هاتون نظر گذاشتم!
فکر کنم باید 7-8 تا پست قبلیتونو بخونم تا بتونم در مورد این مطلبتون نظر بدم. اگه فرصت بشه حتما این کارو می کنم

سلام. اگر تشنه باشید همه راه ها رو میسنجید. شاید این پستها هم یکی از راهها باشه ... به امید دیدن نظرات شما ...

Goddess یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 http://bebaqehamsafaran.blogsky.com

شاید ادعای ما دروغ نباشه، چون آفتی هست به نام غفلت :(
علامت تشنه واقعی اینه که دچار غفلت نمیشه

مرسی از نظرت. سپاس دوسن من ...

Goddess یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 http://bebaqehamsafaran.blogsky.com

شاید ادعای ما دروغ نباشه، چون چیزی هست به نام غفلت :(
علامت تشنه واقعی اینه که دچار غفلت نمیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد