آواز سکوت

خوشبختی <- رضایت <- ارضای میل به رشد <- برآورده کردن نیازها (مادی-غیر مادی)

آواز سکوت

خوشبختی <- رضایت <- ارضای میل به رشد <- برآورده کردن نیازها (مادی-غیر مادی)

یک نیاز کاذب مادی

رفتن به مجلس عروسی یکی از عزیزان، همیشه یسیار خوشایند بوده و خواهد بود. اما در این دنیا همیشه نیش و نوش با هم است !! 

دیدن بعضی صحنه ها در همین مجلس هم گاهی اصلاً جالب نیست. حتماً تا به حال وارد مجلس عروسی شدی و هنگام شام ، حتماً دیدی مهمانهایی که بشقابشون رو پر که نه ! لبریز میکنند از گوشت و مرغ و انواع غذاهای روی میز !! بعد چون همه چیز توی یک بشقاب جا نمیشه، بشقاب دوم رو به اسم همسر یا دوست یا بچه شون ور میدارند و لبریز و ... !! متاسفانه ماجرا اینجا تموم نمیشه !! تازه بعد از اینکه حمله خودشون رو انجام دادند، به جای اینکه بشقابهای سنگینشون رو ببرند روی میزهای اطراف میل کنند، سر همون میز شام شروع میکنند به خوردن که نکنه چیزی از چشمشون فرار کنه !! این مهمانها در هر جمعی دیده میشن ...

تازه این جور آدمها ، این داستان رو در مورد دسر هم تکرار میکنند ... 

سکانس آخر هم کاملاً قابل حدسه : 

بشقابهایی که غذاهای آن دست خورده شده و نیمه پر رها شده ... از طرف دیگه نرسیدن غذا به بعضی مهمانها و ... نهایتاً شرمندگی میزبان ...

جداً قضاوت تو در مورد این آدمها چیه؟ اگر این اتفاق در مجلس عروسی یکی از عزیزان تو بیافته تو چه عکس العملی نشون میدی؟

 

سوال : 

به نظر تو آیا دیدن صحنه کمد لباسی که پر از لباسهاییست که یکی دو بار استفاده شده و بعد رها شده، با دیدن اون بشقابهای پر از غذاهایی که مقداری از آن استفاده شده و بعد رها شده واقعاً خیلی فرق داره؟

آیا خریدن موبایل گرون قیمتی که اکثر منوهاش برای صاحبش بدون استفاده رها میشه ، با برداشتن غذایی که بدون استفاده رها میشه خیلی متفاوته؟ یا کامپیوتری که ... لپ تاپی که ... دوربین عکاسی که ... ماشینی که ... منزلی که ... تلوزیونی که ... 

نکنه ما در این دو روزی که مهمان هستیم، باعث نرسیدن مایحتاج به یک مهمون عزیز دیگه بشیم ...  نکنه باعث شرمندگی میزبان بشیم ...

همسفر ! اگر یکی یا چند تا از این موارد رو در زندگیت میبینی باید هوشیار باشی. تو بهتر میدونی که پشت این جنسهایی که در زندگیت هست فقط یک ضرر مالی نیست. فقط ولخرجی نیست. بلکه شاید یک ذهنی باشه که به نیازهای کاذب گرایش داره. این ذهن در موارد مادی فقط یک ضرر مالی و سنگینی و شلوغی خانه و اتاقت رو بهمراه داره اما در موارد غیر مادی ( مثل نیاز به محبت و ... ) ممکنه مشکلاتی رو ایجاد کنه که فقط به ضرر مالی ختم نشه. با این ذهنیت واقعاً کار شریک زندگی ما برای راضی کردن ما چقدر سخت و خوشبختی چقدر دورتر میشه. شاید همین ذهنیتی که رها شده باعث بشه من با کسی که واقعاً میتونه خوشبختم کنه متفاوت بشم و ازش فاصله بگیرم. راستی ! نکنه ما یه همین منوال جلو بریم و فرزند دار بشیم و این ذهنیت رو به عنوان یک (( رفتار )) توی وجودش تزریق کنیم ... 

میخوای بدونی که تو اینطور هستی یا نه؟ همین جا نشانه ها و علامتهای اون ذهن رو در وسایلت ببین ... 

نظرات 36 + ارسال نظر
غریبه یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 18:40 http://www.sokut.blogsky.com

سلام علی آقا

خیلی وقت بود که منتظر پست جدیدتون بودم
راستش باید اعتراف کنم واقعا خوب مینویسی و قلم شیوایی داری به راحتی میتونی خواننده رو متوجه منظور خودت بکنی
این مثالی رو که زدی باید بگم منم خیلی از جاها دیدم و متاسفانه کم نیست تعدادشون البته من فکر میکنم این آدما این کار و ار روی یه چیزی شبیه غریزه انجام میدن منظورم اینه که گاهی اوقات خودشون هم متوجه نیستنن که حرص و طمع دارن البته همونجوری که توی کامنت قبلی گفتم ممکنه خود منم در بعضی موارد هر چند خیلی کم این جوری باشم من همیشه سعی کردم هیچوقت چیزی رو زیاد از حد نخوام و چشم و هم چشمی نکنم تا حدودی هم موفق بودم به نظرم داشتن و برطرف کردن نیاز های کاذبی ز قبیل تلویزیون بزرگتر موبایل گرونتر و ..... هیچکدوم باعث موفقیت و خوشبختیه ادم نیمیشه این باطن آدماهاست که اونها رو موفق میکنه نه ظاهرشون
جمله آخرت فکر میکنم زنگ هشدار جالب و خیلی تاثیر گذاری بود ‌

سلام غریبه عزیز
از نگاه مثبتت ممنونم.
از ابرازهای صادقانه ای که در مورد خودت میکنی همیشه استفاده کردم.
ممنونم همسفر ...

سپیده دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:08

سلام در مورد این سوالتون بنظر من این دو تا مقوله با هم فرق دارند غذا از نیازهای اساسی وحیاتی جوامع بشری به حساب میاد وتامین آن دغدغه اصلی هر موجود زنده ای است پس حیف ومیل کردن غذا موضوعی بسیار حساستر از خریدن موبایل گرون قیمت و... هست چون در درجه اول استفاده از این وسیله ها یک انتخاب شخصی ست ونه مانند غذا یک ضرورت همگانی بنابر این دسترسی نداشتن عده ایی به این وسایل لطمه ای به آنها وارد نمیکند دوم اینکه در بعضی موقع افراد بنابر موقعیتهای اجتماعی که در آن واقع شده اند از این موارد استفاده میکند . درست است که مسایلی که به آنها اشاره کردید به نوعی جزوه نیازهای کاذب هستند ولی بحث هدر دادن منابع غذایی بسیار مهمتر وفراگیر تر از موارد عنوان شده محسوب میشود.

سلام
بنابراین نظرت اینه که این دو مقوله با هم فرق دارند...
بسیار ممنونم از نظر و ذکر دلایلت سپیده عزیز...

عاشق سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:17 http://sooloist.blogsky.com

اول سلام
مرسی بهم سر زدی
دوم این قانونی که تو نوشتی از زمان خلقت تا موقعی که همه چیز نابود بشه همینجوری میمونه پس ما نمیتونیم کاری بکنیم نه که نخواهیم بلکه نمیتونیم
باز بیا پیشم

سلام
پس تو آنچه که در متن نوشته شده رو یک قانون همیشگی میدونی.

در مورد درست یا غلط بودن این نظرت که ما اگر بخوهیم هم نمیتونیم کاری کنیم، در این لینک جواب داده شده :
http://seeyourinside.blogsky.com/1387/11/10/post-12/

مرسی از پاسخت :)

پری وش سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:58 http://nymphlike.blogsky.com

به نام خدا
سلام
کاملا منطقی می فرمایید اما یه چیزی هم تو این نوع مهمونیها هست!
یه بیت شعر از باباطاهر هست که میگه
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد!
در این نوع مهمونیها که معمولا پر هزینه هم هست و به نوعی سر سرویسی نام نهاده شده و میز مخصوص غذا ومیز مخصوص دسر و خلاصه انواع و اقسام غذاها ودسر ها اونم با چه تزئیناتی بدجور اشتهای آدمی رو باز می کنه و تمایل داری از تمام غذاها ولو به مقدار اندکی بچشی تا ببینی چه مزه ای داره و به نوعی حس کنجکاویتو ارضاء کنی
به خاطر همین هم هست که بشقاب رو با انواع و اقسام غذاهای موجود و همین طور ظرف دسر رو با دسرهای مختلف پر می کنی
اما موقع خوردنش تماشایی خواهد بود چرا که در بشقاب شما غذای شیرین و غیر شیرین به همراه خورشتهای متنوع در کنار هم هست و مزه ها ی متفاوت و البته ناجور باعث دل به هم خردگی و در نهایت رها کردن بشقاب پر از غذا می شود!
آخه هیچ کجای دنیا شیرین پلو را با خورشت قیمه یا قورمه سبزی و در کنار آن ماهی وجوجه کباب مصرف نکرده اند و نمی کنند چون از لحاظ مزه با هم جور در نمی آید
ولی آیا مقصر شکم و یا ذائقه ی آدمی است؟
به نظر من خیر همان بیت شعر بهترین پاسخ را می دهد
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد

سلام به پری وش
مرسی از نگاه مثبتت
شما در مورد همه چیز صحبت کردی جز سوال مطرح شده !!! :)
به هر حال مرسی از زمانی که گذاشتی ...

مهرانی../ سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:20 http://mehranweblog.blogsky.com/

قشنگ ترسیم کردی.
خیلی کارای بدیه .....همشون.....
یکی از لذت های زندگیم تماشای این جور آدماست توی مهمونی. توی خیابون و . . .
سوالی که پرسیدی متفاوته ... نه .. همش از یه جنسه و ناشی از جهالته.

سلام بر جناب مهرانی
بسیار بسیار ممنون از پاسخت
کوتاه و کاملاً گویا ...
سپاس ...

رهگذر سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:24 http://setareye-abii.blogsky.com/

سلام دوست عزیز
به مطلب ظریف و مهمی اشاره کردی که در جامعه ما زیاد به چشم می خوره و با اینکه اکثر مردم به اشتباه بودنش اعتراف دارن ولی باز هم در همه جا دیده میشه و اون چیزی نیست جز زیاده خواهی که یکی از نفسانیات به شمار میاد و نقطه مقابل اون قناعته که ما باید سعی کنیم اون رو در خودمن تقویت کنیم و من فکر میکنم هر کسی تتنایی مقابله با این عمل رو داشته باشه
موفق باشید

سلام رهگذر
چقدر قشنگ توصیف کردی ... بسیار استفاده کردم.
ممنونم رهگذر عزیز :) بسیار ممنون ...

مرگبار سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:48 http://margbar.blogsky.com/

سلام
اول اینکه مرسی که بهم سر زدی
آره خیلی این صحنه ها رو دیدم واقعا شرم آوره ولی تا بوده همین بوده اگه همچین کسایی فقط یه ذره فکر کنن و خودشونو جای میزبان قرار بدن به اشتباه خودشون پی میبرن
امیدوارم با خوندن این مطالب حداقل حتی شده تعداد خیلی کمیشون اصلاح شن
مرسی از انتخاب موضوع جالبت
موفق باشی دوست من

سلام
مرسی از شما
بله ... شاید اگر ما هم خودمون رو جای میزبان این دنیا قرار بدیم، خیلی از خرید ها رو انجام ندیم ...
خواهش میکنم ... مرسی از حضور گرمت ...

پری وش سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:24 http://nymphlike.blogsky.com

سلام دوباره
واقعا اینطور بود؟
پس متوجه ی سوالتون نشدم!
برام بازش کنید منون میشم اما بیایید تو وبم توضیح بدید!

سلام پری وش جان
یه کوچولو بله :)
چشم ... خدمت میرسم.

پونه سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:37

سلام این صحنه مهمانی اصلا مطلوب نیست در واقع قدر نشناسی نعمات خدا می باشد.تامین وسایل فقط برای راحت تر زندگی کردن است.اگر کاربردی نداشته باشند بعید میدونم زیاده خواهی های این چنین عاقلانه باشد.

سلام
دقیقاً درست گفتی ... زیاده خواهی هیچ وقت جالب نیست ...
مرسی از حضورت پونه خانم :)

Goddess سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 17:47 http://bebaqehamsafaran.blogsky.com

سلام. از اینکه مرا به جمع خودتان دعوت کردید ممنونم.
مجلس عروسی یکی از مراسمی است که همیشه برای من با غصه همراه بوده نه با شادی!
تو مجلس عروسی و شبیه اون آدمها خیلی چیزارو فراموش می کنن. تو این مجالس دید آدمها به همه چیز عوض میشه، باعث میشه نبینن که حمله کردن به میز غذا چقدر زشته! برای مردم شرکت تو مجلس عروسی مساویه با فراموشی معنویات، فراموشی خوبیها و زیباییها.
چه ننگیه برای ما!
تو مجلسی که یک اتفاق تا این حد مقدس داره رخ میده آدمها تن به وقیح ترین و پست ترین کارها میدن.
غفلت... ظاهر بینی... بیهودگی... اتلاف... زیان... و بدتر از همه حکومت زشتی و جهل...
نمیشه به اینها بگیم : کارتون اسرافه، اگه به فکر فقرا نیستین حداقل به فکر مهمونای دیگه باشید! اینجوری چیزی درست نمیشه، ریشه اش جهله و یا غفلت. جهل نسبت به انسان و انسانیت و غفلت از بعد معنوی وجودشون.
نظرم در مورد بقیه مثالهایی که زدید هم همینه.

سلام بر Goddess بسیار عزیز
در مورد 6 خط اول نظرت:
میدونی کسانی که اینطور خوراک بر میدارند چه نگاهی دارند؟ اونها به جای نگاه به درون خود و ظرفیت خود، به ظرفیت بیرون نگاه میکنند ... به ظرفیت میز ... و در حالیکه میتونند مثل بقیه لذت بردن از غذا رو حس کنند، حرص زدن و مورد نگاه های قضاوت آلود قرار گرفتن رو تجربه میکنند ... این نگاه اذیت کننده هست ... سوی نگاه لذت بخش ، به سمت درون است نه بیرون ...
ما هم اگر در هنگام ورود به مجلس عروسی، به جای نگاه به اتفاقات بیرونی، به خواسته خود از شرکت در این جشن توجه کنیم، بی شک لذت رو تجربه میکنیم و نه غصه :) احتمالش هست ! مگه نه؟ :)
در مورد مابقی نوشته های قشنگت:
خودت بشمر که نگاه به این افراد ( نگاه به بیرون) ، چه صفتهایی رو در تو تداعی کرده. اینها جز تخریب وجودت ، تولید سم در ذهنت و اجازه ورود خشم به درونت، چه حاصلی داره دوست خوبم؟
یک نگاه دیگه میتونه این باشه که این افراد علامتهایی هستند از یک ذهن (( زیاده خواه )) . شاید بد نباشه اینها رو وسیله ای قرار بدیم برای نگاه به درون خودمون ... شاید ما هم در زندگیمون در بعضی از موارد زیاده خواهی هایی داشته باشیم ... بگذار نماد زشت زیاده خواهی رو ببینیم و اون رو از خودمون دور کنیم ... یعنی نگاه به درون و تجربه کردن لذت سبک شدن و شفافتر شدن ... :)
شاید گاهی دو خط آخر نوشته شده در وبلاگ، بیشتر از بقیه متن به درد بخوره ... شاید ...
دوستی که به نام غریبه اولین نظر رو ارسال کرد، تا اینجا تنها کسی بود که این نگاه دوم رو انتخاب کرد :)
از لحظه لحظه حضورت بسیار سپاسگزارم ...

شازده خانوم سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 18:06 http://shazdekhanoom.blogsky.com

باریکلا....من همیشه سوژه های ناب اجتماعی رو ستایش میکنم.
به شما تبریک میگم که هم موضوع خوبی پیدا کردید هم نحوه نگارش خوبی داشتید.
میدونید ما هنوز در پیچ و خم فرهنگ اجتماعی مان مشکلات زیادی داریم.

مرسی از نگاه مثبتت
مرسی از ابرازت
مادامی که انسان هست ، پیچ و خم هم هست ... همه جا ...
از حضورت سپاس

پری وش سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 18:09 http://nymphlike.blogsky.com

سلام مجدد
بازم جوابم همونه
اینا با هم هیچ فرقی نمی کنه چه ظروف غذا و چه کمد لباسها و....
ز دست دیده و دل هر دو فریاد....
می بینیم می خواهیم سپس می خریم و سرانجام می بینیم که به دردمان نمی خورد یا ازش زود خسته می شویم!
حافظ یه شعری داره که می گه
آنچنان در طلب مال جهان کردم سعی
که سرانجام خبر آمد که ز نفعش ضرر است
.
.
.
.
صاحب گنج قناعت چو شدم گفتم فاش
که ز سر هر چه زیادست مرا دردسر است

سلام دوست خوبم
جوابت این بار بسیار گویاتر و شفاف تر بود ... ممنونم از زمانت ... بسیار ممنون ...
چقدر خوشحال میشم اگر در مورد متنهای قبلی هم نظرت رو بگی ... هر وقت که صلاح دونستی ...
مرسی پری وش جان

آرمین آران سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 20:09 http://aranlar.blogsky.com/

سلام
بله که دیدم . خوبشم دیدم
تازه مگه فقط عروسیه
این آدم های بی فرهنگ دست از این کارها توی عزا هم برنمیدارند
درمورد عروسی که کلا باهاش مخالفم بهتره خرج عروسی رو برداری و به هر جای این دنیا که میخای یه سفر دلنگیز داشته باشی
در مورد کمد لباس و ... هم صد در صد حق با شماست ولی ....متاسفم که هنوزم تکرار میشه !!!

سلام آرمین عزیز
بله تکرار میشه ... شاید هم اگر خوب بگردیم در گوشه ای از زندگی خودمون هم باشه ... شاید ...
خیلی محکم و قوی نوشتی ...
بسیار بسیار ممنونم آرمین جان :)

بیدقرمز سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:28 http://bideghermez.blogsky.com/

معقتدم که همه اینا شاید در ظاهر متفاوت باشه، ولی همه اشون یه پیام رو داره و در عمل با هم تفاوتی نداره.

سلام بید قرمز :)
چقدر جالبه که همگی همین نظر رو دارند ... چقدر قشنگ نوشتی ... سپاس از نظرت ...

راحیل سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:56 http://r_ra_rah_rahi.blogsky.com

سلام مرسی که سر زدی.نه حال خوبی ندارم و از حالم راضی نیستم.
اما جواب سوالتون.
نکته سنجی شما قابل تحسینه ولی مهم اینه که تو این دو روز ما جزئ کدوم دسته باشیم؟
آدما یی که ارزش بقیه را به رقم حساب های بانکی شون می دونن نه چیزی دیگه انتظاری بیش از این نمیشه ازشون داشت!!
آدمایی که قضاوت در مورد تو وشخصیتت را با حساب بانکی خودت یا بابات با یه ضریبی ارتباط میدن.

سلام راحیل عزیز
حال خوب و حال بد جزو زندگی هست و معلوم نیست که چه وقتی کدومیک باعث پیشرفت ما میشه. مثلاً وقتی یک معتاد در حال ترک کردن هست، حالش خوب نیست اما این حال بد، مثبته براش :) ضمن اینکه من مطمئن هستم شما همین الان که داری این متن رو میخونی ، خوب میدونی که دلیل حال بدت چیه و راه برطرف کردنش رو هم کاملاً میدونی ... نه شما ... که تک تک آدمها ... پس امیدوارم حرکت رو آغاز کنی ... هر وقت که مصمم شدی ...
میدونی راحیل جان ، شما جزو معدود نفراتی هستی که به جای متهم کردن دیگران، احتمال دادی ما هم جزو زیاده خواه ها باشیم ...
از داشتن دوستی مثل شما با این نوع نگاه واقعاً خوشحالم ...
ممنونم از زمانت راحیل جان ...
پ.ن. : من نتونستم وارد لینک شما بشم.

ماهماتا سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 23:12 http://mahmata.blogsky.com

سلام
من توی این نوشته چند تا چیز متفاوت دیدم:
در باره اون جریان مهمونی و شام و...
خب این یه ناهنجاری اخلاقی اجتماعی و ...

اما درباره بقیه ش باید بگم که من در این مورد مثل تو فکر نمیکنم. ببین همه چیز تقسیم شده است و هر کس بر اساس ظرفیتش میتونه چیزی رو دریافت کنه.
در اون مورد آخر میزبانی که مد نظر توست با بقیه میزبانا فرق داره و قدرت اینو داره که به تعداد همه افراد بشر هم بهترین چیزها رو فراهم کنه.
ولی در کل چیز خوبی نوشته بودی. بقیه نوشته ها رو هم سر فرصت میخونم.
مرسی.

سلام
شاید هم به ناهنجاری نرسیده و یک زیاده خواهی باشه ... چیزی که شاید در بعضی قسمتهای زندگی ما هم باشه ... نه؟
در مورد ظرفیت و ظرف هر آدم، در پست دوم و سوم این وبلاگ ، با دوستان راجبش تبادل نظر کردیم. خوشحالم که تصمیم داری سر فرصت بخونیشون :)
کاملاً قبول دارم که میزبان ورای محدودیتها در بخشیدن و عطا کردن هست. اما گاهی ما انسانها میتونیم وسیله ای باشیم برای این بخشش و یا جلوگیری از جاری شدن آن. اگر اینطور نبود، چیزی به عنوان ظلم هرگز در این دنیا اتفاق نمیافتاد اما میبینیم که اتفاق میافته ... زیاد!
این از کجا ناشی میشه؟ جنگها ، طلاقها، فقرها ، ... آیا یک شبه اتفاق افتاده؟ یا کم کم حضور قدرت باعث توقع بالاتر و زیاده خواهی شده ؟
هر کس در دایرۀ زندگی خودش میتونه منشاء حرکتی باشه ... و انشاا... که این حرکت در جهت خواست کائنات باشه ... اما آیا واقعاً ما هیچ وسیله ای نداریم که نشان از زیاده خواهی باشه؟
از زمانی که گذاشتی بسیار سپاسگزارم ماهماتای عزیز ... بسیار ممنون ...

مسعود سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 23:47 http://www.noor.blogsky.com

سلام
آره متاسفانه همینجوره که می گی. من عامل این بینش غلط رو عدم تقوا می دونم. یعنی کسی که تمایلبه اسراف داره از تقوا بدوره.
کسی که تقوای شکم داشته باشه اسراف نمی کنه .
کسی که تقوای چشم داشته باشه به هر چیزی نگاه نمی کنه .
کسی که تقوای گوش داشته باشه به هر چیزی گوش نمیده
و کسی که ...........................
خلاصه تقوا در راس همه ارزشهای اخلاقی است.

سلام
بله ... آنچه که به عنوان تقوا تعریف میشه تقریباً در همه جا هست و هر کس با یک واژه به آن تاکید کرده ... زرتشت با کردار نیک ازش یاد کرده ... بودا به نوعی ... اوشو به نوعی ... و ....
یکی از قوی ترین محک ها برای شناخت انسانها، عملکرد اونهاست ...
کاملاً موافقم ... و چقدر لازمه که ما این جسارت رو داشته باشیم که دنبال رد پای این زیاده خواهی در زندگی خودمون بگردیم ...
سپاسگزارم از حضورت مسعود عزیز ... بسیار سپاس

هلیا(نور ودرخشندگی) چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:12 http://bargriz.blogsky.com

الهی بمیرم چقدر از این موضوع رنج کشیدی انقدر عصبانی بودی فکر کردم منو داری تنبیه می کنی.

میدونی مسئله وجدان دردو فکر و شعور نیست مسئله اینه که بعضی ها از خریدو از خوردن و از ... سیر میشه دلشون ولی چششون سیر نمیشه
اینم یه مرضیه که هیچ وقت قابل درمان نیست
گفتنش اونایی رو که باید بیدار کنه بیدار نمیکنه متاسفانه.

خدا نکنه هلیا جان :)
از هم دردیت سپاسگزارم دوست خوبم ... اما دوست مهربون آنچه از من دریافت کردی خیلی دور از حس من هست ... من معمولاً کاری رو که در پاسخ به Goddess عرض کردم رو انجام میدم و خوشحالم که این کار نه تنها رنج و عصبانیت نداره بلکه همیشه برام پویایی داشته ... در حد بضاعتم. اگر صلاح دونستی پاسخ داده شده به Goddess عزیز رو بخون :)
اینکه گفتی قابل درمان نیست حس تو هست. حتماً میدونی که راه حل این عملکرد ها ، فقط تغییر نگاه و ذهنیت هست و این کار هم یک روند علمی و کاملاً تعریف شده و آکادمیک داره ... و برای بعضی ها گاهی چند جمله حرف هم کافیه ....
امیدوارم زندگیه پر احساست همیشه پر باشه از نور و درخشندگی ...

قاصدک چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:26 http://m-shaker.blogsky.com/

دوست عزیز واستادگرامی سلام.
درمورد این سوالت فقط میتونم بگم اسراف امری نکوهیده تقریبا درتمام ادیان و ملل است که متاسفانه بعضا اکثریت بشر امروزی گرفتارآن هستندوشایدگه گاه از روی غفلت ماهم مشمول این بلا شده باشیم.گفتم بشر امروزی چرا که انسان نخستین فقط برای نیاز امروزش تلاش میکردوحرص وطمع لااقل در آن زمانه کمتربود(این نظر منه!!).واما بعد..
پست قبلی وبلاگت(نیازهای مادی)خیلی منوتوفکربرد.تاجاییکه ازت فرصت جواب خواستم.نمیدونم منظورت ازاین سوالها چیه؟شایدچون سوادآکادمیک ندارم درکش برام سخته..
هنوزبرا من روشن نشده نیاز مادی چیه یا معنوی کدومه؟شماجواب بده و روشنگری کن:
(1)خورد وخواب وپوشاک نیازبدیهی هرجانداریست،ولی نیازهایی مثل شهرت طلبی ومحبوبیت خواهی یک ورزشکاریا هنرمنداولا نیازمادیـّـه وبعداینکه طلب این نیازهاامری نکوهیدست یاپسندیده؟
(2)درهردو حال چرا افرادی درجامعه ازآن گریزانند.؟مثلاچرا مرحوم علامه طباطبایی دریک شب حاصل عمری زحمات خود (اشعار وتابلوهای نقاشی رنگ وروغن )را به آتش کشید؟؟!!
انشالله درفرصتی دیگر مزاحمت میشم وبه تالارگفتمانت می پیوندم.در مورد نام وبلاگت.! نظرم اینه که انسان هیچگاه به کمال رضایت ازخود و به تعبیرشما آوازسکوت نمیرسه..مغز انسان همواره درصددتولید علامت سؤاله؟؟ مثل من که از وقتی وبت را خوندم صدها سؤال درمغزم حک شده؟؟؟ به ساعت ارسال نظرنگاه کن!!!
الان دوساعته دارم میخونم و سوال پشت سوال؟؟؟
......................................................
دقت کردی آدما تو وبلاگها روراستند و دروغ نمیگند برا همینه که وبلاگهارا دوست دارم چون همه صادقند.همونی هستند که میگن!!! چرا؟؟؟ اینم یه سوال دیگه..!!
خدا وکیلی خیلی فسفرسوزوندم.!.پس فعلا:یاعلی مدد

سلام بر قاصدک ... استاد خوش خبری :)
دوست بسیار خوبم ! هیچ چیز به اندازۀ همین تفکر تو برای تو ارزشمند تر نخواهد بود. پس اجازه بده همین جا یک تبریک بهت بگم برای زمانیکه برای خودت و ارزشی که برای سوالهات قائل هستی...
ما هنوز وارد نیازهای معنوی نشدیم اما در مورد سوالت در نیازهای مادی ، در پست دوم و سوم به کمک سرورانی که این وبلاگ رو قابل میدونند و میخونند، به جاهای خوبی رسیدیم. پس اگر صلاح میدونی این دو پست رو به ترتیب بخون و حتماً نظر سروران خواننده رو هم ببین.
(1) آنچه که ارزش هست، شما و درون شماست. شما وقتی درون روشنی داشته باشی، قلب بخشنده ای داشته باشی، محبوبیت حداقل چیزی هست که نصیبت میشه ... شهرت بی شک به سمتت خواهد آمد ... و هر دوی اینها ماندگار خوهند بود با تو .
اما بعید میدونم راه بر عکس، برای خودت و دیگران قشنگ باشه ... یعنی کاری کنی که معروف بشی ! کاری کنی که محبوب بشی ! این که میخوای (( کاری کنی )) یعنی خودت نیست :) درسته؟ حالا اینکه کدوم یک از دو راه فوق به وجود انسانها نزدیک تره و حسن بالاتری داره ، به عهده وجدانهای بیدار :)
(2) تحلیل هر کاری رو باید در بستر زمانی خودش بررسی کنی. نمیشه به طور مطلق گفت فلان کار قطعاً دلیلش فلان مورد بوده. درسته؟ :) شاید به خاطر فرار از وابستگی بوده که در این سالها به اون آثار در درونش داشته. شاید به خاطر دیدن حقیقتی بالاتر بوده که اون آثار در مقابلش پست بودند ... وقتی آدم کم کم مشهور میشه ، یک (( من )) در آدم شروع به رشد میکنه که حضور این (( من)) بسیار آزار دهنده است ... شاید برای گذشتن از اون من بوده ... به هر حال حکم قطعی، فقط یک برداشت است. اما حقیقت اینه که تحلیل هر کاری رو باید در بستر زمانی خودش بررسی کنی ...
رسیدن به فضایی که در پاسخ به سوال یکی از دوستان در پست اول عرض کردم امکان پذیره. جلو رفتن ... ایجاد سوال ... دریافت پاسخ واقعی ... سکوتی حاصل از رضایت ... :)
اما این سکوت، کمال نیست ! سوالی دیگر و دوباره طی مراحل بالا ، لازمۀ پیشروی هست ... اما در ادامۀ این پیشروی، این احتمال هست که به یک تسلطی برسی در برابر سوالها. نه؟ احتمالش هست ... :)
فسفر برای سوزوندنه ! خودشو ناراحت نکن :)
برای سوالهات حتماً در فرصت مناسب ، مراحلی که با دوستان تا اینجا طی کردیم رو یه نگاه بکن :)
همیشه خوش خبر بمونی قاصدک عزیز ...

ستایش چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:02 http://sobhan.blogsky.com

سلام آره دوست عزیز

دنیا تا بوده همین بوده گاهی آدما اینقدر پست می شند که هم نوعشون رو فراموش می کنند خیلی ها هستند که دو تا دونه برنج رو حتی بیشتر از دیگران سقط کردند به قول از پیامبر اگر ثروت جامعه دست به دست بین قشر ثروتمند جامعه بچرخه دیگه به بقیه چیزی نمی رسه من خیلی از این نمونه ها دیدم اما می دونی میزبان ما یه چیزی ماورای همه ی این ها است انقدر مهربونه که در مقابل این همه ظلم ها فقط به انسان فرصت میده گاهی وقتا به فرشته هاش دستور میده چشاشون رو ببندن و بی توجهی های این موجود دو پا رو نبینن امیدوارم میزبانمون بهمون کمک کنه تا هیچ وقت شرمنده اش نباشیم از وبلاگت ممنونم دوست عزیز به ما هم سر بزن

سلام
از متنی که نوشتی بسیار استفاده کردم ...
یه چیزهایی هم برای ماهماتا جان نوشتم اگر صلاح دونستی یه نگاهی بهش بکن ...
ممنونم ستایش عزیز ... بسیار زیاد...

خاطره چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:13 http://khaterehkh.blogsky.com

اینکه سوال نیست چون واضحه

سلام خاطره جان
ولی نظرات بقیه اینو نمیگه ... مثلاً آیا نظر سپیده جان و مهرانی عزیز رو با هم مقایسه کردی؟! :)

قاصدک چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 16:47 http://m-shaker.blogsky.com/

دوست عزیز .استاد گرامی سلام.
سپاس ویزه دارم بخاطر نوازش گرم وطولانی ات در ازای پیام طولانی ام.
واقعا ماتو چه دنیای پیچیده ای مشغول حیاتیم.!!یکجابخاطرسوال تکفیر میشی وجای دیگه جهت طرح سوال بهت تبریک میگن.پارادوکس یعنی همین!!!
اولین باری که سوال دار !! شدم کلاس اول ابتدایی بود.آقامعلم که روحانی هم بود قصه نزول آدم ازبهشت رابه زمین گفت واینکه آدم وحوا زمینی شدندودارای دوپسر..ودرآخراینکه ما ازنژاد آدمیم..باذهن کودکی ام منافات داشت پس پرسیدم آقا اجازه!هابیل وقابیل باهم ازدواج کردن که ما ازنژاد آنهاییم؟!!
معلمم مهربانانه آنچنان سیلی به گوشم نواخت که هنوزم دست به عصاسوال طرح میکنم که نکندشما هم....!!!
هنوز وقت نکردم وبت را کامل بخونم این پیام صرفا جهت تشکر ازحوصله شماست..آخه این اولین وبلاگیه که میخوام در خلوت دلخواسته به سخنانش گوش بدهم..چرا که این حرفهات آدم را ازجمود فکری وحیات نباتی رهانیده وبه دیاری دیگرمیکشاند..
من ملک بودم وفردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیــر خـــراب آبـــادم
اگر سخنانم پراکنده بود و بی ربط به موضوع بحثت امیدعفودارم.
حق یار ونگهدارت.....یاعلی مدد

دوست مهربان و گل سلام
بسیار ممنون از نگاه مثبتت ... که همین نگاه هست که صاحبش رو نوازش میده ...
قاصدک جان ، پارادوکس به سوالهایی میگن که آدم رو به تناقض برسونه ... مثلاً این سوال : (( مرغ اول بوجود آمده یا تخم مرغ )) !!
اما آنچه تو دوست خوبم گفتی یک جور تضاد هست ... یک جا یک جور و جای دیگه جور دیگه ...
ذکر خاطراتت بسیار قشنگ بود و زیبا و مرتبط ...
با بهترین آرزوها ...

شیرین چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 18:22 http://tanhaeehayam.blosky.com

من هیچ وقت این جوری نبودم و نمی دونم باید توی این دنیا چه کار کرد اگه این جوری باشی و اگه ببینی بقیه این جورین چون عادت دارم کاری به کار کسی نداشته باشم زندگیه خودمو دارم ...به خاطر همین معذورم از جواب دادن منو اف کنید

سلام شیرین جان
خبر بسیار خوبی دادی که گفتی هیچ وقت اینجوری نیستی و چقدر خوبه که آدم در هیاهوی اجتماع خودش و معیارهاشو از یاد نبره .
اگر جواب ندادنت به خاطر این هست، بسیار خوشحالم ...
تبریک میگم به آنچه که هستی ...

مریم دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:11 http://maryamemosafer.blogsky.com

سلام درسته ما باید در بعضی موارد فرهنگ سازی کنیم. امیدوارم موفق باشید

سلام
مرسی مریم جان
شما هم موفق باشید دوست خوب :)

فرشته سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:58

دیدن اینجور آدما تو عروسی ها همیشه حالم رو بهم می زنه!
اما با جمله های آخرتون احساس می کنم منم بارها باعث شرمندگی میزبانم شدم!

سلام فرشته جان
بله ... یک نگاه کامل، نگاهی هست که هم به بیرون باشد و هم به درون ... هم به دیگران هم به خود ... و شخصی با نگاه ناقص که فقط دیگران رو متهم میکنه، نمیتونه توقع یک زندگی نسبتاً کامل رو داشته باشه ...
مرسی از حضورت فرشته جان

کوهنورد نیشابوری چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:30 http://to-otaghe-heiat.blogsky.com

سلام
قلم شیوا و رسایی داری و از خوندن متن هات خیلی روشنتر شدم.
به عنوان یه وبلاگنویس که چند صباحی بیش از شما تو این وادی بودم می گم : امیدوارم بتونی راهت رو ادامه بدی چون بعضی ها می آیند دو کلمه چه خوب چه بد می نویسند و می روند.
مثل کوهستان اقتدار را برایت آرزومندم

سلام
بسیار ممنون از نگاه مثبت و ابراز انرژی بخشی که کردی دوست خوبم.
انگیزه برای ادامه این وبلاگ را درقسمت (( معرفی )) عرض کردم ... و کماکان آن انگیزه وجود دارد ...
امیدوارم بتوانم از هر نظری که میآید استفاده کنم ... تا چه پیش آید ...
مثل کوهنورد، فتح را برایت آرزومندم.

پری وش پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:00 http://nymphlike.blogsky.com

به نام خدا
سلام
اینبار من یه چیزی گذاشتم و از شما می خوام از شما که حتما تشریف بیاورید و نظرتون رو بفرمایید
خواهش می کنم

سلام پری وش جان
چشم دوست خوبم .... خدمت میرسم :)

من خانوم دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:21 http://niemand.blogfa.com

در مورد مثالی که زدید یه کم شک دارم. میزبان عروسی با میزبان ما یه کم فرق داره. میزبان ما در این دنیا من، بقیه مهمونها و مهمونی رو خلق کرده. اگر میزبانم به دلیلی هستم و اگر مهمان باز هم به دلیلی؟ رفتار درست یه چیز دیگه است اما رسیدگی به امورات سایرین؟؟ کار منه؟

سلام من خانوم :)
نظر تو به نظری که ماهماتا جان نوشته بسیار نزدیک هست. اگر صلاح دونستی پاسخی که در بالا برای ایشون نوشته شده رو ببین ...
من خانوم عزیز در بزرگی میزبان این دنیا شکی نیست. اما جایگاه ما در برابر اون چی؟ جای بازنگری نداره؟
در مورد سوالت ، در متن هم گفته نشده که امورات سایرین کار شماست. تا اینجا هم هیچیک از دوستان این برداشت رو نکرده که متن گفته رسیدگی به امورات سایرین کار ما هست یا نیست. موضوع کاملاً چیز دیگری هست ...
با توجه به نظراتی که در پستهای قبلی دادی، من مطمئن هستم که اگر یک بار دیگه متن رو بخونی برداشتت فرق خواهد کرد.
اگر زمان داشتی، نظرات دوستان در این پست رو حتماً بخون. بسیار کمک کننده هست ... برای من که اینطور بوده ...
مرسی دوست بسیار خوبم ... ممنون.

قاصدک شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 16:43 http://m-shaker.blogsky.com/

سلام..نظرات ِ پست بالایی باز نشد اومدم اینجا...
خیلی خلاصه و کوتاه...!
علی آقا..فکر میکنم،آدم در قبال دوستی با دوستانش باید احساس تعهد کنه!!!.
حضورِ به موقع در ازای دعوت دوست،کمترین تعهداست...
موفق باشی...یاعلی مدد

سلام
قاصدک جان تعهد من در قبال سروران خواننده، نوشتن مطالبی هست که با ننوشتن آن تفاوت داشته باشد وگرنه تایپ کردن هرچه از ذهن میگذرد راحت ترین کار است. برای انجام این تعهد در حد بضاعتم، زمان و آزاد بودن ذهن نیاز است که در ایام پایانی سال و تراکم زیاد کاری ، نه از زمان آزاد خبری بود و نه از ذهن آزاد. در حال حاضر هم دو روز هست که حسابی سرما خورده ام و چون تنها هستم یک مقدار باید بیشتر زمان بگذارم برای بهبودی. فقط اومدم که نظرات دوستان رو پاسخ بدم.
با این حال عذرخواهی من رو بپذیر قاصدک عزیز.
انشاا... به زودی مجدداً از نظرات شما در متنها استفاده خواهم کرد.
با بهترین آرزوها

یاسمین سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 19:02 http://jasmin.blogsky.com

سلام
من این قسمت را دیرتر از بقیه دیدم. به نظر من مقصر قسمت
اول میزبانه که خبرنداره خودش هم یک میهمانه و با فراهم کردن انواع و اقسام خوراکیها حرص وولع مهمان را تحریک کرده و مقصر بعدی خود ما هستیم که معمولا در مواقع اینچنینی اختیار و اراده را از دست میدهیم . بهتر است قبل از رفتن بر سر هر سفره ای ابتدا درون خویش را سیر کنیم تا این صحنه های زشت را شاهد نباشیم . منظور دو سویه است .
اگر من بپذیرم که با ابتدایی و کارساز ترین وسایل نیز اموراتم میگذرد دیگر نیازی به چشم و هم چشمی ندارم . اگر من بیاندیشم که با پول لباس اضافه من میشود بیمار محتاجی را از مرگ نجات داد دیگر کمد لباسهایم سرریز از لباسهای یک یا دو بار پوشیده نمیشود. اگر من با خود فکر کنم با پول این اسباب بازیهای اضافه ای که برای دلخوش کردن فرزندم میخرم میتوانم وسایل تحصیل فرزند دیگری را که توانایی این کار را ندارد فراهم کنم دیگر در پیشگاه خداوند شرمنده نیستیم و صد البته که چه خوب بود همه امان این دیدگاه را باور داشته و اجرا میکردیم. که اگر اینطور بود امروز شاهد کودکانی نبودیم که سر گرسنه بر بالین میگذارند و کابوس فردایشان را می بینند حال این گرسنگی میتواند گرسنگی جسمی باشد و یا گرسنگی روحی و فرهنگی.
در راه و فکر و هدفت پایدار و موفق باشی

سلام یاسمین جان
مرسی که نظرت رو دادی ... هر نظری نیرو و اثر خاص خودش رو داره ... سپاس خانم :)
چقدر قشنگ نظر دادی ... چقدر عالی ... بسیار بسیار ممنون از حضورت دوست من .... بسیار ممنون ....

مهرداد چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:17 http://ashegehparvaz.blogfa.com

سلام علی جان در اینجا به موضوع جالبی اشاره کردی که دقیقا همینطوریه که میگی من خودم تو عروسی خالم مسئول کارهای غذا تو تالار بودم غذای آقایون اول سرو شد غذاها که صرف شد تازه نوبت سرو غذای خانوم ها شد بعد گفتن که اگه از غذای آقایون دست نخورده باقی مونده بدیم بخش خانوم ها چون اونجا غذا کم اومده بود با اینکه غذا خیلی بیشتر از تعداد مهمون ها سفارش داده بودیم... وقتی داشتم غذاها رو جدا می کردم متوجه شدم چقدر از غذاها واقعا اصراف می شه...برای مثال یکی یه ظرف از برنج کشیده بود با کلی خورشت ولی چندتا قاشق بیشتر نخورده بود و بقیه اش می رفت به زباله در حالی که اونطرف غذای کافی برای خانوم ها نبود...اما خدا رو شکر اون شب غذا رو یه جوری راست و ریس کردیمو گذشت
من با نظر سپیده جان موافقم معقوله غذا پر اهمیت تر از موبایلو سایر چیزهاست
ممنون

سلام مهرداد عزیز . حالا مقایسه کن ببین که خواسته های ما هم گاهاً زیاد فرقی به غذاهای مونده نداره . میتونی مثالشو توی خودت پیدا کنی؟ جوابشو به خودت بده رفیق ... مرسی از حضورت مهرداد جان.

مهدی شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:31

سلام قسمت مادیات را خواندم.میتوانم بگویم جانا سخن از دل ما گفتی اما با شیوه ای بلیغ.اگر این طرز فکر در شریک انسان هم باشد چه زندگی راحت میشود.
یا علی

سلام مهدی عزیز
مرسی دوست من. اگر ما از خودمون شروع کنیم و به جایگاه رضایت بخشی برسیم قطعاً همانند خود را جذب و شریک زندگی خود خواهیم کرد. مرسی از حضورت ...

مهدی دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:52

بپای هم پیر شید رفیق

قراره دوستان پاسخ سوال رو بدهند آقا مهدی !

EMPRESS جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 18:15

انسان بطور ذاتی زیاده خواه ست. هیچوقت از وضع موجود و داشته های خود راضی نیست، بخصوص اگر خواسته هایش کاذب نیز باشد. این غریزه دوجنبه دارد: یکی خوب، یکی بد. جنبه بد آن وقتی ظهور میکند که انسان بخواهد با پایمال کردن حق دیگران به خواسته هایش برسد. نتیجه آن در طول تاریخ جنگها و خونریزیهای بیشمار بوده. اما جنبه مثبت، شکل ((کنترل شده)) آن است. همین زیاده خواهی باعث شده انسان برای رفاه، آسایش و امنیت بیشتر، دست به اختراعات و اکتشافات بیشمار بزند. مثال: میل وافر به طول عمر و جاودانگی باعث شده تا بیماریها را کشف و داروهای آنها را بسازد (مثبت، هر چند خواسته ای خلاف طبیعت است)؛ اما زیاده خواهی در صنعت موجب شده تا اکوسیستم دچار تغییرات زیان باری شود و نسل بعضی حیوانات و گیاهان منقراض شود. (منفی)

Empress جان.
شما یک سری نظرات کلی دادی که با اجازت در این مورد عرایضم رو میگم:
با این نظر که انسان (( هیچ وقت )) از داشته های خود راضی نیست موافق نیستم. انسانهایی هستند که اندازه ها را میدانند و وقتی به اندازه مذکور میرسند راضی میشوند. این انسانها زیاد هم ماورایی نیستند ! ما هم میتوانیم اینگونه باشیم :)
با این نظر که جنبه بد زیاده خواهی فقط وقتیست که حق دیگری پایمال شود موافق نیستم. شما میتوانی با پول خود که از راه صحیح بدست آمده وسایلی بخری که این کار حق کسی را پایمال نمیکند اما اصلاً مورد نیاز شما نیست. آنچه که کنترل شده باشد دیگر نامش زیاده خواهی نیست Empress جان :) با مثالهایی که برای جنبه های مثبت و منفی زدی هم نتوانستم ارتباط برقرار کنم.
اما موضوع اصلی این است که:
به خاطر محبت و پشتکاری که داری خواهش میکنم متن رو دوباره بخونی چون منظور به هیچ وجه نظرات کلی در مورد انسانها نیست.
منظور این است که شما خودت رو ببینی نه انسانهای دیگر و (( درست )) و (( غلط )) های کلی رو :) در واقع شما نه تنها از خودت نگفتی بلکه حتی سوال متن که هدف اصلی بود رو هم پاسخ ندادی :)
فقط خودت رو ببین و علائم وجود نیازهای کاذب در زندگی خودت رو ... مثل مثالهایی که در متن آورده شده ! موبایل ، ماشین ، و ... ! اگر مایل بودی از خودت بگو نه از کلیات و اگر جوابی در مورد سوال متن به ذهنت رسید اون رو با ما سهیم شو :)
سپاس ...

[ بدون نام ] شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 22:03

حدس میزدم متوجه نشده باشم. شاید اینبار درست فهمیده باشم:

* یکی از ترس های همیشگی من، "اشتباه کردن"ست. مثل این اتفاقی که الان در این وبلاگ برام افتاد. هر بار comment شما را میخواهم چک کنم اضطراب زیادی دارم که با چه عکس العملی مواجه میشوم. ندیده و نشناخته! حالا دانشگاه و پنل و سخنرانی هام مقابل هزاران چشم دیگر بماند. شاید مشکل نیاز کاذب من به "مدام تأیید شدن"ست.

* دیگر اینکه (لطفا تصور اشتباهی در موردم نکنید، من از موقعیت اجتماعی بدی برخوردار نیستم با این حال) به خاطر مسائلی که برایم پیش آمده مرتب دوست درم از آینده باخبر بشوم. این باعث شده که هزینه زیادی صرف فال کنم. حتی شده 10 درصد حقوقم را برای یک جلسه داده ام. با اینکه می دانم منطقی نیست و گاهی هم خبرهای خوبی نمیگیرم اما برای مدتی آرامم میکند.

* حدود 9 سال پیش وقتی شروع به کار کردم، پایه حقوقم 150،000 تومان بود. اون سال هنوز خبری از touch screen و موبایل ویندوز دار نبود. من با اصرار فراوان یک Pocket PC که موبایل هم بود به قیمت 650،000 تومان خریدم... دریغ از یکبار استفاده از ویندوز این گوشی... فکرش را بکنید... حقوق 4 ماه گچ خوردنم.. چرا؟ برای کسبِ به خیال جوان خودم credit.


خوشحالم که راهنماییم کردید کمی شخصیش کنم. احساس میکنم به هدف خودم از اینجا آمدن نزدیکتر شدم. متشکرم.

عالی بود. شما جزو معدود کسانی بودید که حاضر شدند خودشون رو ببینند و شجاعانه از خودشون بگن. عالی بود Empress :)
کمال طلبی یک صفت بسیار خوب و محرک قوی برای رشد و پیشرفت هست :) اما همین کمال طلبی هم نیاز به مدیریت داره چون به راحتی میتونه آدم رو له کنه. به نظرم شما میخواید از آینده با خبر بشید که جلو جلو بهترین عملکرد رو براش در نظر بگیرید و تا پیش اومد انجام بدید. یعنی میخواید بهترین و کامل ترین باشید ( کمال گرایی ). اینکه از اشتباه میترسید هم باز هم از همون کمال گرایی میآد که معلومه یک کم از کنترل خارج شده و تبدیل به یک نیاز کاذب شده. نیاز واقعی وقتی برطرف میشه آدم کیف میکنه :) انگار آدم زنده میشه :) اما آدم وقتی میخواد یک نیاز کاذب رو برطرف کنه آزار میبینه :)
باید این رو بدونیم که (( بهترین )) بودن ، به روشنی به این معناست که شما در حال قیاس خود با دیگران هستید که این ریشه ای ترین اشتباه هست. قیاسی وجود نداره :) همین که شما در مسیر رشد هستید عالیه. اشتباه ، روشن ترین علامت کسی هست که داره یک حرکتی رو جلو میبره :) اگر کسی اشتباه نکنه به راحتی میشه فهمید آدم ساکنی هست :)
در آخر من یک پیشنهاد براتون دارم: سفرهای بدون برنامه ریزی ازقبل برید :) به پیشنهادهای دوستاتون که براش آمادگی ندارید ( مثل استخر و کوه و خرید و گردش و ... ) جواب مثبت بدید. خودتون میبینید چه اتفاق بزرگی براتون میافته ...

EMPRESS یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 20:13

از وقتی که برای تحلیل case شخصی من صرف کردید بینهایت سپاسگزارم.
بخصوص از اینکه برایم مشخص کردید که یکی از راههای مقابله با این حالات چه میتواند باشد.
اما مشکل اینجاست که من حتی از تصور مثلا سفر بدون برنامه ریزی هم شدیدا نگران میشوم. من هرگز اینطور نه در خانواده ام سابقه همچین حرکت هایی را دیده ام نه شخصا تجربه کردم. همیشه همه چیز حساب شده و از پیش تعیین شده بوده... حتی پیش بینی وقایع احتمالی که ممکن بوده در برنامه خلل ایجاد کند را هم پدرم می کردند و برایش راه چاره ای داشته اند.
من یاد گرفته ام همیشه در یک حالت شاید بتوانم بگویم "آماده باش" زندگی کنم.
تخصص کاری ام مستلزم این است که همیشه باید آماده یک اتفاق پیش بینی نشده و تصمیمات آنی باشم. خوشبختانه توانسته ام در این مواقع به خودم مسلط باشم و بهترین تصمیم را بگیرم اما در زندگی شخصی دچار panic میشوم و خودم را تسلیم شرایط میکنم. بهای سنگینی هم برایش پرداخته ام.

به هر حال سعی میکنم به عنوان قدم اول در کنار پیگیری مطالب در اینجا به پیشنهادتان عمل کنم.
باز هم متشکرم

من در حد بضاعتم برای همه دوستان این کار رو کردم.
بله از نوشته قبلیتون فهمیدم :) دقیقاً به همین دلیل گفتم که این کار رو بکنید. آیا واقعاً کنجکاو نیستید که فضای پشت این تجربه رو حس کنید؟ :) نمیخواهید یک قدم کوچولو از پدر و مادرتون جلوتر برید؟ :)
اگر در زندگی شغلیتون تصمیمات آنی گرفتید از یک نظر خوبه و از یک نظر بد ! از این نظر خوبه که دقیقاً میبینید که آدم در لحظه بهترین تصمیم رو میگیره ! از این نظر بده که دیگه بهانه ای از شما قابل قبول نیست ! شما مثل کسی هستید که با یک دست بچه گربه رو بغل کرده اما میگه میترسه با اون یکی دستش نازش کنه ! پشت این تجربه یک دنیای دیگه هست که فقط با تجربه حس میشه و قابل انتقال با کلام نیست. خود دانید :) سپاس از حضور شما ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد