آواز سکوت

خوشبختی <- رضایت <- ارضای میل به رشد <- برآورده کردن نیازها (مادی-غیر مادی)

آواز سکوت

خوشبختی <- رضایت <- ارضای میل به رشد <- برآورده کردن نیازها (مادی-غیر مادی)

اثرات نیازهای کاذب غیر مادی

نظرات شما نشان میدهد که نیازهای غیر مادی ما انسانها ( مطلق یا نسبی )، به شرح زیر است:

آرامش، توجه ، امنیت ، عدالت خواهی ، تفریح ، نیاز به راهنما ، کمال گرایی ، تحسین شدن ، خلوت ، حمایت ، آزادی ، امید ...  

اما همه میدونیم که ممکنه یک روز نیازهای دیگری هم یادمون بیاد که اینجا نگفتیم. پس نباید به اینها قناعت کنیم. اگر بتونیم جوری جلو بریم که شامل همۀ نیازهای غیر مادی باشه، میتونیم ادعا کنیم که داریم با نگاهی کامل، قدم ها رو برمیداریم. درسته ؟ پس همین کار رو میکنیم :

شما در نظرات پست قبل، تقریباً همه معتقد بودید که این نیازها بین همه ما مشترک هست و حتماً میدونید این یعنی چی؟؟ یعنی تا اینجا همسفر بودن من و تو در این دنیا ، نه تنها یک تعارف نیست بلکه عین حقیقته ... ما همه در یک کاروان هستیم ... 

نیاز غیر مادی من و تو هر چه باشه ، چه اینهایی که ذکر شد و چه آنها که ذکر نشد ، مانند هر چیز دیگری در این دنیا نیاز به تعدیل داره. نیاز به کاتالوگ برای استفاده صحیح داره. 

تحسین شدن تا کجا؟ آیا اگر دائمی باشه باعث ضعف ما در دیدن اشکالاتمون نمیشه؟ حمایت تا کجا؟ آیا اگر زیاد باشه باعث عدم استفاده از تواناییهامون و در نتیجه تبدیل به بزرگترین عامل در جهت ضعیف شدن ما نمیشه؟ امنیت زیاد باعث کاهش قدرت دفاع که از خصیصه های زنده بودن هست میشه. . . نیاز زیاد به محبت دیدن منجر به وابستگی میشه ... هر کدوم از نیازهای غیر مادی رو دلت خواست انتخاب کن ! زیادش مشکل ساز میشه. چه دشمنی از اینها بزرگتر و قدرتمند تر وجود داره؟ قدرتمندترین دشمن ها دشمنهای درونی هستند. بزرگترین تمدنهای بشری فقط وقتی فرو ریختند که از درون خراب شدند. پس باید اینجا بیشتر حواسمون باشه :) هر نیاز غیر مادی رو که به ذهنت میرسه انتخاب کن. اگر زیاد از حد بشه و مجبور بشی بیش از حد ارضاش کنی ایجاد مشکل میکنه.

خب ! حالا من یک یا چند تا از این نیازها رو بیش از اندازه دارم ! میدونم که دارم. اما کاریش نمیشه کرد. دائم میخوام این نیازها هر چه بیشتر تامین بشه . شاید اسمش توقع باشه ! پر شدم از توقع های مختلف که معمولاً هم برآورده نمیشه. تبدیل به یک آدم وابسته شدم ... و این منو در مقابل دیگران ضعیف کرده و بی دفاع. از ضعف خودم متنفرم. خشم من نسبت به خودم ، دیگران و دنیای بیرون زیاد شده. حالا برای تغییر حالم گاهی فکر میکنم باید محل زندگیم رو عوض کنم ! اما توی تنهایی خودم بهتر از هر کس میدونم که من هر جا برم این افکار رو با خودم خواهم برد. . . حالا برای خروج از این وضعیت دو سوال دارم :

1) آیا میتونم این نیازها رو تعدیل کنم تا جور دیگه ای زندگی کنم؟

2) چگونه؟ آیا مثالی هست که نشون بده میشه این نیازها رو متعادل کرد؟  

نظرات 21 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 17:53

سلام علی آقا

چه عجب...

پاسخها: 1- بله، باید راهی باشه.

2- چرا وقتتون رو بگیرم؟ بلد نیستم... واسه همین
اینجام.
من معمولاً وقتی به آخر خط می رسم و دیگه کاری
ازم بر نمیاد، دلمشغولی هایی دست و پا میکنم که
با اون وضعیت راحت تر کنار بیام. مثل درس، ورزش،
کارهای تحسین برانگیز... یا هر چی که حس خوبی
از خودم بهم بده... چون اون حس ناتوانی در مورد
نیازم - با اینکه گاهی از همه پوشیده ست - اما
باعث میشه خودم تواناییهام رو زیر سوال ببینم.
همینو بلدم...
اینجوری گاهی شعبده باز بزرگ - "زمان" - یا اون نیاز
رو کمرنگ (حتی گاهی محو) می کنه یا با
چوبدستیِ جادویی ش معجزه کنه.

سلام. دوست من نه آدرس وبلاگ از خودت گذاشتی و نه اسمی که بتونم در کنار سلام بگذارم. به هر حال حضورت مغتنمه بدون تردید ...

1- اگر فکر میکنی باید راهی باشه در موردش فکر کن و اگر چیزی به نظر رسید حتماً بنویس دوست من. بی شک برام مهمه.
2 - نمیدونم منظورت از ته خط چیه. ولی این کارایی که میکنی برای خروج از وابستگی به دیگری و نزدیک تر شدن به خود بسیار موثر هست. اینجوری آدم انرژی میگیره و میتونه ادامه بده. ادامه دادن یعنی کسب تجربه. همین ادامه دادن خودش بسیاری از مشکلات رو حل میکنه. فقط با عرض معذرت میخوام بگم توی صحبتهای تو یک جور دنیای مجازی دیده میشه که باید مواظب باشی به مرور جای دنیایی که واقعاً در جریان هست رو نگیره. به اندازه یک ذره از حقیقت جاری فاصله گرفتن مساویست با به همون اندازه نزدیک تر شدن به اشتباه :)
(( اون حس ناتوانی از نیازت )) باعث نمیشه ، این تو هستی که تبدیلش میکنی به یک دلیل و به یک فاعل ! اون قدرتی نداره. اونی که تصمیم میگیره به چی قدرت بده تو هستی ... فقط تو .
نیازها باید تعدیل بشه نه محو . زمان شعبده باز نیست. تو نگاهت عوض میشه. فقط تو . . .
مرسی از حضورت ...

Journo شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:37

ببخشین از قلم افتاد. پست قبل، نظر من جناب Journo بود :) ... فقط خواستم رفع ابهام کنم. انشاءالله سر فرصت به پاسختون فکر می کنم و جواب میدم. مرسی از سرعتتون

خواهش میکنم. مرسی از رفع ابهامت. انشاا...

فرزاد شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:48

سلام به همه ... اونایی که ساکتن و اونایی که نظر میدن !!!!!!!

دیدم زدین 250 گفتم بگم 13723 نفر خودم بودم که این وبلاگو باز کرده :دی اگه تقسیم بر 11 تا پستتون کنین میشه هر پست بیش از 1000 تا ...
در مورد سوالا علی آقا راستش همون پاراگراف اول مغزمو ساکت کرده فعلاً !!!!!!!!

چه عرض کنم ...

Journo یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 14:13

خیلی فکر کردم... چون خودم هم دنبال راه حل می گردم... خیلی سخت تر از اونیه که فکر می کردم.

شما به عشق اشاره کردی...

به نظر من بر خلاف نیازهای مادی که منفک از هَمَن، نیازهای غیرمادی مثل ظروف مرتبته هستن...
وقتی اکسیرِ عشق به درون ظرف ریخته شه بقیه ظروف هم خود به خود سهم خود رو دریافت میکنن...

میدونم عشق همه چیز نیست اما من که اینطوریم... وقتی عشق دارم، امنیت هم دارم (چون شجاعت جای هراسم رو می گیره)، محبت دارم، به خدا نزدیکترم (نیاز معنوی)، و ...

در عوض وقتی همه چیز هست و عشق نیست، مرگ برام بهتره... آدم آهنی که نیستم

باز هم میگم نمیدونم درست فکر میکنم یا نه... برای همین اینجام

منتظر میمونم کاروان کجا میبرتم... :)

دوست عزیز. سپاس از نظرت. درمورد آنچه نوشتی حرف زیاد دارم اما گفتنش آسون نیست و بستر لازم داره ...
از طرفی معتقدم از بدو خلقت از دو واژه به شدت سوء استفاده شده و میشه:
1- خدا 2-عشق
پس فعلاً بگذار بگذریم تا از بحث فاصله نگیریم. گرچه جواب سوالها رو ندادی اما ممنون که نظرتو نوشتی. مرسی :)

رکسانا چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 15:50 http://iranbanooo.blogsky.com

سلام علی آقا
از اینکه فرصت کمی داشتم و به وبلاگ پر بارتون سر نزدم شرمنده ام . بحث سختی را مطرح کردید . گاهی ادم برای راضی کردن خودش ناچاره که نیازهای خودش را نادیده بگیره . و برای کمرنگ کردن نیازهایی که برآورده نشده داشته هاشو پررنگتر جلوه بده . یک اصل تطابقیه . اگه همیشه نیمه خالی لیوانو ببینی هیچوقت از نیمه پر لیوان لذت نمیبری . اما یک مساله دیگه هست . اگه فقط نیمه پر لیوان رو ببینی هیچ وقت نمیتونی اون را از قبلش پرتر کنی . پس اهمیتی که به این دو مساله میدی باید تفاوت کنه .

سلام رکسانا جان
از اینکه با فرصت کمی که داشتی محبتت رو رسوندی سپاسگزارم. انشاا... همیشه به کار ...
راستش من دقیقاً منتظر مطرح شدن یک همچین نگاهی بودم ! نگاهی که در درونش به جای لغت (( مدیریت نیازها بر حسب شرایط )) واژه و اعتقاد دیگری به نام (( ناچار به نادیده گرفتن )) ، (( جور دیگری جلوه دادن )) و خلاصه ورود به ((فضای تحمل)) هست. چرا وقتی مهارتی داریم اون رو در ذهنمون جور دیگری با بار منفی تفصیر کنیم؟ :)
دقیقاً تواتر پست ها میخواد شما رو به سمت اولی متوجه کنه. چون فضای تحمل فضاییست که انتها داره و یک جا لبریز میشه. بعد از اون حالت (( فضای فرار )) به ذهن حاکم میشه. اون هم بسیار خطرناک هست ... بسیار ...
در پاراگراف آخر نمونه ای از هر دو فضا ذکر شده ....
پس دو نگاه فوق هست که شاید بد نباشه هر یک از ما بر حسب صلاحدید ، در مورد نگاهش بازبینی کنه.
مرسی از نظرت :)
همانطور که گفتی بحث ما دیدن قسمت خالی یا پر لیوان نیست. بحث تعدیل هست :)

شیرین چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 20:20

سلام

به نظر من این بحث مشابه رانندگی هست... در ابتدا هر حرکتی رو با دقت وافر و منفک از هم انجام می دیم و ناظر بیرونی شاهد حرکت نامتعادل خودرو هست.
وقتی مهارت به مرور بروز می کنه همه این کارها و دقت نظرها اعمال میشه - اما خود به خود رخ میدهد نه با وسواس و خودرو هم نرم حرکت میکند.

در اینجا هم اگر بخواهیم نیازها رو جلویمون بچینیم و تک تک بررسی کنیم زندگی ما نرم جلو نمیره ... چون به جای زندگی کردن چشممون همش به سنجش نیازهامون میگذره... از داشته ها لذت نمیبریم، و تمام مدت درگیر نداشته ها میشیم، چون نداشته ها هستند که نیاز به توجه دارند، داشته ها که...

گاهی هم عوامل بیرونی دخیل هستند و کنترل شرایط برای تعدیل نیازها خارج از عهده ماست...

پس چه کنیم؟

من میگم باید یاد بگیریم که حتی در شرایط نامساعد هم خوب زندگی کنیم... چون شرایط نامساعد نسبت به شرایط ایده آل بیشتر در زندگی هست.

کمی هم به جای تعدیل نیازهامون، ایده آل هامون رو "واقعی"تر کنیم. چون نیازها بر اساس ایده آل ها شکل میگیرن...

سلام شیرین جان
در مورد نظرت تا جمله (( ... خودرو نرم حرکت میکند )) عالی توصیف کردی. ممنون.
در مورد پاراگراف دوم به نظرم اگر بحث تعدیل مطرح باشه باید به داشته ها به همون اندازه نداشته ها نگاه کرد ( شاید هم گاهی بیشتر ).
از جمله (( گاهی هم عوامل بیرونی ... )) تا انتها باز هم بسیار عالی گفتی . سپاسگزار ... اما !
اما به دو سوال جواب ندادی :) جواب سوال 1 به نظرت چیه؟ جواب 2 چی؟

شیرین پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:21

1. بله

2. بله ... همانطور که عرض کردم به نظر من با تعدیل ایده آل ها و پذیرش خواسته های معقول این امر صورت پذیر هست. با این کار حجم ظرف نیازها معقول تر میشه و پر کردن یا جلوگیری از سر رفتنشون شون ساده تر...

به عنوان مثال وقتی بپذیریم یک مادر علاوه بر اینکه مادر من است، یک زن با خواسته ها و آرزوهای خود، یک همسر و ... و ... با کلی نقش های دیگر در زندگی اش هست، دیگر با هر شکستی او را به خاطر ایجاد حس "کمبود حمایت" در قبال خودمان محکوم نمیدانیم. در عوض درک میکنیم دانش و توانایی او در آن حد بوده و من با تقویت کمی "حس استقلال" میتوانم "حس کمبود حمایت" را تضعیف کنم تا مبدل به عقده نشود.

امیدوارم مفید باشه

سپاس فراوان ... کامل و مفید :)

محبوبه پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 19:01 http://anesherlli

سلام و اینکه خوشحالم به وب بنده سری زدید ؛ اومدم تقلبی کنم اما دیدم که نمی تونم سوال سختی بود یه جورایی باید کم کم از خواسته هامون بگذریم چون به یک باره نمی تونیم از چیزایی که بهشون عادت کردیم بگذریم آخه به یکباره این دلبستگی ها به وجود نیومده شاید با توکل بر خدا
واقعا رسیدن به جواب قطعی یه خورده سخته

سلام. مرسی از شما محبوبه جان. بله یک کوچولو سوال سخته :) چون داره ما رو از (( چی نمیخوایم )) به سمت (( چی میخوایم )) متوجه میکنه :) اما اگر اهل تقلب هستی ، یک توک پا به پستهای قبلی سر بزن !! توی یکی از اونا یک چیزایی پیدا میشه :) نگی به کسی ها !!

[ بدون نام ] جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 17:50

۱.بله

۲. با الهام از مادر پیرمان - طبیعت - "شاید" بتوانیم به هدف نزدیک شویم.

برای این کار باید ابتدا زبان طبیعت را بیاموزیم تا بتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم. این کار یسیار ساده است ... تنها کافی است خواسته های درونمان - که آوازِ طبیعت در عین سکوت است - را اجابت کنیم... بی دخل و تصرف در اندازه و شکل...

برای یافتن گنجِ "رضایتمندی" درست طبق نقشه باید عمل کنیم... اگر به جای 11 قدم، 12 قدم به راست به جای چپ برویم هرگز به مقصود نمیرسیم

سلام دوست من
در مورد سوال دوم من جز حرفهای کلی نتوانستم مثالی در جملات قشنگ شما ببینم. سوال در مورد ذکر یک مثال بود تا به کمک اون به جملات زیبای شما نزدیک بشیم. یک مثال زمینی مثل خودمون :)
سپاس از حضورت ...

خلوت دل جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 21:23 http://khalvated.blogsky.com


این جواب سوال اول
تعادل لازمه هر خواسته است.تعادل حدوده نه نقطه.یعنی ممکنه یک خواسته شخصی از فرد دیگه بیشتر یا کمتر باشه این دلیل نمیشه یکی از این ها مشکل داشته باشند.اما اگرخواسته از محدوده متعارف بالاتر یا پایین تر بره میشه مشکل.به قول این وبلاگ هر کدوم از نیازهای غیر مادی رو دلت خواست انتخاب کن ! زیادش مشکل ساز میشه.من اضافه می کنم کمشم مشکل ساز میشه.هیجانات احساسات و نیازهای غیر مادی در فرد نرمال وجود دارند.نبودشونم فرد رو غیر طبیعی میکنه( پس لازمند) اما نکته اینجا است که ما باید بتونیم کنترلشون کنیم نه اینکه تحت کنترل اونها باشیم. گاهی چون امیدی به تامین نداریم معیار مناسبی هم در ذهن نداریم در نتیجه توقعاتمون بطور بیمارگونه بالا میره. یعنی وقتی میشه از تعدیل حرف زد که اول در سطح مناسبی تامین بشوند.گاهی هم صفت زیاده خواهی در ما رشد میکنه و هر چه خواسته هامون برآورده میشن بیشتر و بیشترمیخواهیم.خوب پس باید زمینه این مشکلات رو درمان کنیم یعنی نا امیدی و زیاده خواهی.در حقیقت اختلالات فکری و روانی اغلب ناشی از مشکل یا تجربه یا تصوری هستند که اونها رو باید مداوا کرد.وقتی مشکل زمینه ای شناخته تحلیل و درمان بشه صفت نامطلوب را میشه از خود دور کرد.چرا که نه

بسیار دقیق و قابل استفاده . سپاسگزارم . . .

خلوت دل دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:22 http://khalvated.blogsky.com

جواب سوال دوم با دو مثال
اول . من از بچگی تحسین شدم .برای ظاهرم رفتارم و...شرطی شدم تا هرکسی منو ببینه شروع کنه به تعریف کردن.خوب تحسین قشنگه اما بقول این وبلاگ برای هر خواسته ای تعادل لازمه. این توقع بالا عواقب نا مطلوبی داره.وقتی وارد جامعه میشم تحسین میخوام بشنوم.توان شنیدن انتقاد رو ندارم.اشکالاتمو نمی بینم.مشکلی در زندگی کار یا رابطه پیش بیاد همیشه خودمو بی تقصیر میدونم.هیچوقت از دوستم نمیپرسم اشکالم کجاست و چون باور ندارم ممکنه خطا کنم در جهت اصلاحم اقدام نمی کنم.این موجب میشه در جهت بهتر شدن حرکت نکنم.عاقبتش میشه سکون.خوب باید قبول کنم همه کارهام خالی از اشکال نیستند.بتونم دوستی پیدا کنم که با هم در جهت مثبت قدم برداریم.اگر تذکری بهم بده روش فکر کنم ووقتی دیدم منطقیه بهش عمل کنم.این نوعی از متعادل سازیه.

سپاس از حضورت و پایبندیت به تکمیل نظرت ....

خلوت دل سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:55 http://khalvated.blogsky.com

مثال دوم
من از کسی خوشم میومده (اما در واقع یک عشق کور بوده)او هم ابراز می کرده منو دوست داره (اما راست نمی گفته) نتیجه اینکه این رابطه نافرجام بوده. دو حالت پیش میاد(یادمون باشه تامین خواسته پیش زمینه ایجاد تعادله)
اینکه وقتی با یک نفر دیگه رابطه احساسی برقرار می کنم صفت زیاده خواهی در من پدیدار میشه.توقع دارم مسئولیت های کاریمو بعهده بگیره لحظه به لحظه ابراز علاقه کنه و...( راهکار-کاهش خواسته برای برقراری تعادل)
یا از مکانیزم دفاعی انکار و فرافکنی استفاده کنم.به خودم و بقیه نشون میدم من خواسته احساسی ندارم میلی هم به برقراری رابطه ندارم و ضرورتی هم نمی بینم . ( راهکار- افزایش خواسته برای برقراری تعادل)
خوبه یادمون باشه ناهنجاری های بزرگ از میان هنجارترین کمبود ها متولد می شوند
من می تونم به این قضیه بجای یک شکست بعنوان یک تجربه نگاه کنم.جای اینکه ادعا کنم جنس مخالف همه بدند قبول کنم انتخابم اشتباه بوده به همین سادگی.باوری نو عملکردی جدید برای زندگی تازه.

بله. هر وقت ما از ذهنیت هامون به قدری آسیب می بینیم که زندگیمون مختل میشه ، کاملاً به ضرورت تعدیل خواسته ها و تغییر ذهنیت پی میبریم و زندگیمون رو راحت تر ادامه میدیم. مرسی ...

خلوت دل سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 15:41 http://khalvated.blogsky.com

نه.لزوما زندگی مختل نمیشه بلکه میخواهیم زندگی بهتر بشه.بقول شمازندگیمون رو راحت تر ادامه میدیم...

دوست من ! با خودت مرور کن و ببین چه مدت طول کشید تا متوجه ایرادت در رابطه بشی و چه مدت طول کشید تا متوجه راهکارش ( کاهش خواسته برای برقراری تعادل ) شدی؟ همچنین چه مدت طول کشید تا متوجه انکار و فرافکنی خودت و سپس متوجه راهکارش ( افزایش میل به برقراری ارتباط ) بشی؟
شاید با بازبینی همین مثالها در خودت متوجه بشی که آدمها لزوماً کاری رو که فکر میکنند درسته رو در عمل انجام نمیدن تا مرزی که زندگیشون دچار مشکل بشه. این مرز رو که رد میکنند ، عمل هاشون متفاوت میشه :)

پری جون چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:51 http://mamnooee.blogsky.com

سلام . روز بخیر و یلدا مبارک

متاسفم که برای پست قبلی نظر ندادم .
اما فکر می کنم اگه نظر می دادم عشق رو هم می نوشتم !!!
اما سوال ۱ - حتما می شه این نیازها رو تعدیل کرد . فقط کافیه اراده کنیم .
۲ - من خودم این رو در مورد عشق تجربه کردم . قبلا همیشه انگار محتاج عشق دیگران بودم . همیشه با کوچکترین بی توجهی از طرف کسایی که دوستشون داشتم افسرده می شدم - گریه می کردم و ....
اما نشستم با خودم فکر کردم . به جای اینکه نیازمند باشم بهتر بخشنده باشم . حالا من توی یک عشق فلسفی افتادم . نفرت برام معنی نداره . به راحتی عاشق می شم و عشق می ورزم . می ذارم دیگران به عشق من نیازمند باشن. اینجوری انگار از زمین کنده شدم. درست یا غلطش رو نمی دونم . اما اینکه همیشه با عشق شادم برام کافیه !!!

سلام پری جون خانم :) یلدای شما هم مبارک :)
بسیار خوشحالم که شما مجدداً به جمع ما پیوستید. عیب نداره خب مینوشتید :) تاریخ درج نظرتون و تاریخ پست بعدی وجود داشت و مشکلی پیش نمیومد :)
اما اگر منظورت از عشق همون چیزی هست که در مثالت ( پاسخ سوال 2 ) اشاره کردی ، فکر میکنم این مثال با آنچه که واقعاً (( عشق )) است فاصله داره. عشق حالتی نیست که برای شاد بودن و بصورت عمدی وارد زندگی آدمها بشه. رفتاری که برای فرار از گریه ها ، فرار از آزار دیدن ها و برای اینکه بگذاریم دیگران به محبت ما نیازمند بشن انتخاب میکنیم ، عشق نیست. این فقط یک جور تغییر موضع برای کمتر آسیب دیدن است. اما فعلاً به همین که گفتی ( اینکه اینجوری همیشه شادی برات کافیه ) اکتفا میکنیم و میگذریم.
اما مثالت برای جواب سوال دوم کاملاً کافیه. ممنون. مثال شما کاملاً گویاست که لزوماً نیاز نیست برای کمتر اذیت شدن ، به والاترین مقام انسانی یعنی عشق درست یابیم. گاهی یک تغییر موضوع کافیست :) اما این تغییر موضع چگونه در زندگی شما جاری شد؟ جواب این رو هم در پاسخت داده ای : (( نشستم با خودم فکر کردم ))

بسیار عالی پری جون خانم .
مرسی از حضورت ...

خلوت دل چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 http://khalvated.blogsky.com

دوست من زیبا گفتی و بجا.گاهی آدم زودتر کاری که فکر میکنه درسته رو در عمل انجام میده گاهی هم با نهایت تاسف دیرتر.اما وقتی به این درجه از توانایی برسه حسش نگرشش و عملکردش تغییر پیدا می کنه و تعدیل براش نه از روی اجبار بلکه منطقی و دلچسب میشه.خیلی حرفا دارم در این زمینه برا همین مجال خواستم که بی گارد بگم.

مرسی . شاید بشه اینطور گفت که ((دیرتر از وقتش)) یا (( زودتر از وقتش )) معنی نداره. همه ما می خواهیم به شرایط بهتری برسیم و در این هدف مشترک ، (( وقت )) برای رسیدن به راه صحیح ، برای هر کدوم از ما در هر یک از قسمتهای زندگی، طولهای مختلفی داره ... زمانی که وقتش فرا برسه هر کسی تعدیل براش نه از روی اجبار بلکه منطقی و دلچسب میشه.
البته فعلاْ بحث ما در مورد دیر یا زود نیست بلکه در مورد ممکن بودن یا عدم امکان هست. چون بسیاری از ما در زمان بروز مشکلات به این باور فکر میکنیم که آیا راهی هست یا نه ...
در هر موضوعی حرفها بسیار زیاد و مجال بسیار کمه ... انشاا... به مرور از حرفهای بی گارد شما استفاده کنیم که فرصت آدمیزاد بسیار کوتاهه. مرسی ...

باران شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 http://sokut-shab.bloskay .com

سلام وقت بخیر قبل هر چیز وب خیلی خوبی دارین بهتون تبریک میگم.
من تا حالا خیلی به این موضوع فکر کردم ولی به جواب قطعی نرسیدم .وقتی احساس میکنم یک نیاز روال عادی نداره سعی میکنم موضع رو عوض کنم که این راه تعادل نیست فقط اوضاع روبهتر میکنه..
فکرمیکنم تنها راه خداست ..
بیشتر از این نمیتونم توضیح بدم اگه به نتیجه ای رسیدم دراختیارتون میذارم .
اهل تبادل لینک هستین؟

سلام. متشکرم اما جواب سوالها رو ندادی باران جان. به نظرت جواب اولی بله هست یا خیر؟ دومی چی؟ :) حتی جواب غیر قطعی خودت رو هم بگو لطفاً . مرسی.
فکر میکنم آدرس لینکی که گذاشتی صحیح نیست باران جان ...

باران یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 15:41 http://sokut-shab.blogskay.com

سلام .ادرس اشتتباه است ببخشید.تصحیح می کنم .
جواب سوال اول بله .وقتی سوالی پیش میاد حتما جواب داره یعنی انسان توانشو داره که راهشو پیدا کنه.
نیاز غیرمادی ما ذاتی بخوایم یانخوایم هست .پس باید راهی برای تعادل باشه.
مثلا من به کسی وابسته شدم واون دیگه نیست.من به محبتش نیاز دارم نبودش اذیتم میکنه .راهی که فکر میکنم درمقابل این نیاز بهم کمک کنه تغییر موضع هست.خودموبه کاری مشغول میکنم که فکرش نیاد سراغم.مثلا قرآن میخونم که کلا فکرم عوض شه..
جواب غیرقطعی:باید برای ذهنمون یه باید ونباید هایی تعریف کنیم یعنی نیازامون وبرای خودمون تعریف کنیم وبراشون حدو حدود مشخص کنیم.دراین صورت ذهنمون عادت میکنه که هر چیزی رو درحدش بخواد..فقط فعلا یه راهکار.

سلام.
بسیار خوب. ممنون :)

مورچه دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:03

سلام. راستش حدس میزنم پاراگراف آخری که نوشتی تفسیر این روزهای منه. ازین جهت میگم حدس که مدتیه با این حالت ها درگیرم. این حس وابسته بودن. این حسی که از درون داره انرژی و انگیزمو برای هرکاری میگیره و ضعفمو هر روز بیش تر و بیشتر تقویت میکنه. اواخر به این فکر افتادم که شاید همینه و الان که اینو خوندم بیشتر احتمال میدم این باشه.متاسفانه اصلن حال خوبی نیست و خارج شدن ازش هم اصلن کار آسونی نیست. ولی مطمئنم جواب سوال اول چیزی جز بله نمیتونه باشه. ازبین صحبت های دوستان جواب خانوم شیرین به سوال 2 برام خیلی جالب بود. اینکه با تقویت یک نیاز متقابل نیاز سرریز شده رو تضعیف کنیم. مثلن احساس تقویت شدن استقلالمون در برابر کم بودن حمایت اطرافیان از خود . این طوری نه تنها حمایت کم ما رو به عقب نمیکشونه بلکه یک حس مثبت درمورد خود درما ایجاد میکنه. و کمکم به جایی میرسونه که رضایت درونی از خودمون مستقل باشه از بازخورد هایی که از محیط میگیریم. درمورد همه ی نیاز های دیگه هم قصه از همین قراره. باید درمقابل هر نیاز یک نیاز دیگه پیدا کنیم و ...

سلام مورچه جان :)
همیشه سخت ترین کار این هست که آدم خودش رو ببینه. معمولاً احساس نیاز به این (( دیدن )) ، پس از عبور از یک مرحله سخت در آدم پیدا میشه.

جمله های تو پر است از این (( دیدن )) ها. از این به بعد کار راحت تره :) چون وقتی نگاه درست رو وارد زندگیت کنی انقدر احساس خوبی پیدا میکنی که دیگه برای بهتر دیدن نیاز نیست یک مرحله سخت دیگه رو پشت سر بگذاری. چون دائم میخوای این راحتی رو بیشتر کنی و از هر تجربه ای کمک میگیری تا به جای درگیر شدن با مشکل بعدی ، از کنارش عبور کنی :)

به خاطر این (( دیدن )) بهت تبریک میگم.

ضمن تشکر از شیرین جان ، پیشنهاد میکنم بخصوص سه تا پست اول رو بخونی چون نظرات بسیار مفیدی در اون پست ها گذاشته شده.

EMPRESSO یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:32

1) بله

2) خوبیه این محیط اینه که همدیگرو نمیشناسیم و میتونیم راحت حرف بزنیم. خودم رو مثال میزنم.

من عادت دارم تقریبا همیشه برای کار و رفتارم تحسین بشم. چون هم تربیت و آموزش کاملی داشته ام و هم خودم تلاش میکنم. تحمل انتقاد برام خیلی سخت شده. نه اینکه آدم خودخواه و مغروری باشم بلکه وقتی موقعیت "مقبول بودنم" رو در خطر میبینم دچار اضطراب میشم، حالت تدافعی به خودم میگیرم و میخوام به هر قیمتی که شده به جایگاه قبلی خودم برگردم.

چیزی که در این مورد خودم به ذهنم میرسه اینه که:

* باور کنیم نیازها را تا حد زیادی میشه تعدیل کرد.

* خودمون رو بررسی کنیم ببینیم علت کجاست.

* شجاعت ناقص بودن را تمرین کنیم. میخوام هر وقت قاضی ذهنم میگه "نه" من همون کارو، حتی ناقص انجام بدم. فوقش اشتباه میشه دیگه

* مراقب روابطمون با دوستان و افرادی که برای دلخوشیمون تأییدمون میکنند و عزممون برای این تغییرات را تضعیف میکنند باشیم. تا جایی که نیازی نباشد کسی را در جریان کارها قرار ندیم تا از اظهار نظرهای بی مطالعه در امان باشیم.

* به دیگران نگاه کنیم ببینیم که تقریبا همه کامل نیستند، اشتباه میکنند و چطور بعضی ها با یک هارمونی مناسب توانسته اند از پس نقوصشان بر بیایند.

* کمک یک مشاور خوب

یا اصلا همون مثال خود نویسنده در جواب به comment من در post قبل. برای تعدیل نیاز به "مقابله با ترس کاذب"، به جای فرار از مشکل، با آن مواجه شد. مثل ترس از حیوانات بی آزار که با نزدیک شدن و لمس کردن آنها میشه با آن مقابله کرد.

بسیار خوب. فضای نظراتتون عوض شده خانم :) امیدوارم در عمل هم به آنچه بهش رسیدید اعتماد کنید و ((انجام بدید)). بسیار خوشحالم براتون :)

EMPRESSO یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:37

گفتین اول جواب بدیم بعد نظرای دیگران رو بخونیم. حالا میبینم عین "خلوت دل" نوشتم!

فکر کنم اول نظرها رو بخونیم بعد بنویسیم دیگه اینطور نشه. گرچه من راه حلهای بیشتری ارائه دادم.

خیلی خوبه که آدم کاملاً خود خودش باشه بعد ببینه مثل یک یا چند نفر دیگه هست :) احساس اشتراک با بقیه خیلی خوبه :)
اصلاً اول نظرات دیگران رو نخونید. خط ذهن خودتون عوض میشه و اون ناب بودن رو نداره . این باعث میشه وقتی برمیگردین و نوشته هاتون رو مرور میکنید خودتون رو نبینید. کسی رو ببینید که با دانش بر نظر دیگران نظر داده و این خود شما نیست و در این شرایط (( دیدن )) منحرف کننده میشه :)

m سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 12:53

انسان بواسطه قدرت ذهن خود گرفتار دنیای مجازی و نیازهای کاذب است که میتواند در تضاد با نیازهای طبیعی و حیوانی و یا موجب تشدید انها شود و بندرت در مسیر تعادل قرار دارد. در دنیاهای مجازی متفاوت به عدد انسانها و پیچیدگی رفتار و تنوع نیازهای اشکار و پنهان موجب نبرد انسانها برای رسیدن به انچه حق خود و درست میدانند میشود.

پاسخ سوال؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد