مراحل کار تقریباً به این شکله که ابتدا اقلامی رو به عنوان مایحتاج اولیۀ هر انسان مشخص میکنند و بعد با توجه به تحقیقات و کار مفصل کارشناسی، اندازۀ این اقلام رو برای هر فرد مشخص میکنند. پس تا اینجا دو مرحله کار انجام میشه:
1) یکی مشخص شدن نیازهای اصلی و مشترک
2) مشخص کردن حداقل اندازۀ آن نیازها برای هر فرد.
(خب خدا رو شکر ! ظاهراً مراحلی که من و تو تا اینجا طی کردیم هم زیاد غیر علمی نبوده!! درسته؟! )
به عنوان مثال : در مرحلۀ اول میگن غذا جزو نیازهای اولیه و مشترک هست ( شامل گوشت ، سبزیجات، ... ). در مرحله دوم با بررسی فیزیک بدن و متغیرهای دیگه ، تعیین میکنند که هر انسان برای داشتن یک رشد متناسب و سالم ، باید مثلاً بین A تاB کیلوگرم در ماه گوشت بخوره ... انقدر سبزیجات بخوره ، انقدر آب و ...
بعد در مورد تک تک نیازهای مادی اولیه ، همین کار رو میکنند ... حداقل نیاز هر فرد به مسکن ، حداقل نیاز به بهداشت ... و ... و
به این شکل میگن اگر کسی از این اندازه ها کمتر داشته باشه ، فقیر محسوب میشه ... و به این ترتیب خط فقر مشخص میشه.
دقیقاً به همین ترتیب محدودۀ مصرف ، در یک زندگی نرمال و خوب هم تعریف میشه که در این زندگی علاوه بر وجود مایحتاج اولیه به عنوان نیازهای اولیه، اقلام دیگه ای هم وارد میشه مثلاً ماشین ، موبایل ، ...
این الگو بسیار مهمه. دولتمردان با توجه به این الگو و همچنین جمعیت کشور خود میتوانند محاسبه کنند که در صورت مصرف نرمال از فلان مایحتاج اولیه، چقدر نیاز به واردات دارند، چقدر امکان صادرات دارند، کدامیک از شهرها نیاز کاذب و غیر عادی دارند و ... حتی مصرف آب و برق و ... هم بصورت سرانه کاملاً در دنیا حساب شده و دارای الگو هست. این الگو یکی از متغیرهای مشخص شدن وضعیت اقتصادی یک ملت هست ... و سیاستهای دولت بر اساس همین وضعیت بنا میشه . همونطور که میدونی میگن اقتصاد، مادر سیاست است
بنابراین این الگو بسیار دقیق تنظیم میشه . حتی در اکثر کشورها برای بعضی از مصارف زیادتر از حد، جریمه های تصاعدی هم در نظر گرفته میشه ... چون مجموع این مصرفهای کاذب ، به تنهایی میتونه کشور رو وارد بحران کنه ...
خب ! پس ظاهراً یک الگوی کاملاً علمی و تحقیقاتی برای یک زندگی خوب و نرمال و همراه با آسایش وجود داره که بسیار قابل اعتماد هست و میشه با خیال راحت از اون استفاده کرد.
از نگاهی دیگر، انگار خود انسان هم به مرور و با تجربه کردن یا بصورت حسی به نتایج خوبی رسیده ... هر کدوم از ما کاملاً میدونیم که اندازۀ ظرف نرمال ، برای هر یک از نیازهای ما چقدر هست. مثلاً تک تک ما میفهمیم که چه حجم غذا در هر وعده برای ما نرمال محسوب میشه و ما از کجا به بعد احساس سنگینی و ناخوشی پیدا میکنیم. این احساس و تجربه رو در مورد مسکن نرمال ، ماشین ، نیاز جنسی ، ... هم کاملاً و به وضوح با خود داریم ...
این اندازه ها خیلی هم متفاوت نیست ... چون اگر خیلی متفاوت بود هرگز در هیچ کشوری سیاست گذاری امکان پذیر نبود ... هرگز برآورد هزینۀ ماهانه برای زوجها قابل انجام نبود ... مگر اینکه یک نیاز کاذب و یا یک جور زیاده خواهی وجود داشته باشه ... یا یک جور تسلیم کردن ذهن به این نیازهای کاذب ...
خب ! ظاهرآً به جاهای خوبی رسیدیم:
اگر دنبال این هستیم که اندازۀ صحیح خودمون رو بدونیم به حس خودمون رجوع میکنیم. اگر فکر کردیم این حس رو با زیاده خواهی ها کدر کردیم و قدرت تشخیص رو ازش گرفتیم، به الگوهای صحیح و قابل اعتماد کارشناسان مراجعه میکنیم
پس ما میتونیم نیازهای مادیمون رو بشناسیم و اون رو با خط تعادل مقایسه کنیم و در صورت لزوم متعادلش کنیم و ارضاش کنیم و برویم به مرحله بعدی. درسته؟
حالا یک سوال !! با این دو معیار قوی برای تشخیص، میتونی حداقل یک نمونه از نیازهای کاذبی که در اطرافیانت دیدی رو تعریف کنی؟ راستش اینجا بیشتر دنبال (( یک مثال از زندگی روزمره )) هستیم نه کلی گویی و تحلیل و تفسیر ... !! چون یک مثال ملموس ، خوندنش میتونه بسیار مفید باشه ... شاید این نیاز در ما هم باشه که ازش بی خبریم ... این میتونه آغاز یک نگاه جدید بشه ...
پی نوشت : اولین ماهگرد تولد این وبلاگ و سعادت برخورداری از حضورتون برام مبارک بوده ... سپاس فراوان ...
سلام شنیدم از کسانیکه که در یک شهر چند تا خونه مبله دارند در یکی زندگی میکنند و به بقیه گاهی برای تنوع سر میزنند.دیدم پارکینگ یک خانه را که در ان بیشتر از تعداد اعضا خانه ماشین اخرین مدل بود و از انها نه بعنوان وسیله اسایش در رفت و امد بلکه برای تغییر روحیه استفاده میشد.یادمه کودک هفت ساله ای را که به مادرش میگفت با کامپیوتر معمولی نمیتوانم کار کنم برام لپ تاپ مدل جدید بخر و مادرش هم با لبخند موافقت میکرد.نوجوانی هم برای شنا کردن به کشور خارج فرستاده میشد تا انجا ورزش!!! کند و در ایران پا به هیچ باشگاه ورزشی نمیگذاشت.خانمی میگفت ما یک طبقه خانه داریم که فقط اسباب بازی های فرزندم داخلش است خوب میدونی این پول ها را باید یک جوری خرج کنیم دیگه!!! اقای سن داری برام میگفت من جای اب وقتی تشنه میشوم فقط میوه میخورم .دختری هم میگفت من اگر با افایی بیش از چند ماه باشم حوصله ام سر میره برام یک نواخت میشه.................طبق میل شما تفسیر یا تحلیل نمیکنم.قضاوت در مورد اینکه ایا خواسته های بدون مرز نیازهایی کاذب هستند و سرگرمی هایی بیمارگونه یا نه به عهده جنابعالی و مابقی دوستان. در این مثال ها از وسایل برای بهینه زندگی کردن استفاده شده است یا زیاده خواهی و چشم و هم چشمی؟؟؟؟ در ضمن ماهگرد وبلاگتان مبارک.زندگیتان و محتوای نوشته هایتان مانند همیشه پر بار باد.
سلام
بسیار ممنونم از این همه مثال ...
چقدر همه لازم داریم به خوندن این نوع زندگی ها ... چقدر وحشتناک ...
مرسی از تبریکت پونه جان ...
سلام در مورد این سوالت نمونه های زیادی دیدم که مثلا افرادی که دایما دنبال خرید آخرین مدل گوشی موبایل هستند وهمینطور افرادی مدام مشغول به جایگزین کردن اتومبیل آخرین سیستم با اتومبیل خودشون هستند و در این موارد با اطرافیانشون هم رقابت میکند و کلا کارهایی که بیشتر انگیزه انجام دادنشون چشم وهمچشمی هست به نظر من جزءنیازهای کاذب محسوب میشوند البته استعمال دخانیات و الکل مواد مخدر هم سرچشمه از نیازهای کاذب دارند.
سلام
مرسی سپیده جان
درست میگی ...
آخیییش
سلام علی!
دیدت خیلی جالبه و خوبیش اینه که مطلبیو که میگی همه تا حالا قشنگ حیس کردن
حالا مثال: دوستی دارم اگر جنسی حتی با بهترین کیفیت ارزون باشه جوونشو بیگیرن!نمی خره!حتما باید مارک دار باشه یا همیشه باید موبایلش به روز باشه حالا اکثر موقع ها بلدم نیست از امکانات جدید موبایاه استفاده کنه!
!:) چه تعریف مزه داری بود!
سلام
مرسی از نگاه مثبتت ...
یعنی اینا نمی بینند این همه آدمی که محتاج نون شب فرزندانشون هستند ؟
وای خدای من ...
اولین ماهگرد وبلاگت * مبارکه * با آرزوی تداوم برای وبلاگ آواز سکوت:)
مرسی ...
رسم آشنایی نیست که حتی از نوشتن یک اسم ، دریغ کنی. چه برسه به نظر دادن ...
به هر حال ممنون از تبریک شما
سلام خب این جور که معلومه همه مثال های خوب و با مسمایی زدن منم دیدم آدمایی که وقتی میتونن با یه ماشینه حالا نه مدل پایین اما متوسط کارشون رو راه بندازن اما واجب میدونن که بهترین ودل رو داشته باشن من با همچین آدم هایی زیاد رابطه داشتم
راستی چه خوب میشد اگه همه به جای مهم شمردن نیاز های کاذب و برطرف کردن اونها یه کمی به کسایی کمک میکردن که واقعا حتی توانایی براورده کردن نیازهای اولی شون رو هم ندارن
من نمیگم خود من این جوری نیستم نه اتفاقا شاید باشم نه تو همه موارد اما خوبه آدما اعتراف کنه که در بعضی موارد هر چند کوچیک به این نیاز های کاذب تن میده . من همیشه تلاش کردم جلوی خودم رو بگیرم و به این نیاز ها توجهی نکنم
در ضمن از ته دل یک ماهه شدن وبلاگ خوب و مفیدت رو بهت تبریک میگم
راستی نمیدونی هویت گمشده پست نمیده ؟
سلام به دوست خوبم
فکر میکنم در دو پاراگراف اولی که نوشتی حرف دل خیلی از ما ها رو زدی ...
تو اولین کسی هستی که صادقانه اعتراف کرد گاهی به این نیازهای کاذب تن میده ... از ته دل به داشتن دوستی که میتونه خودش رو خوب ببینه افتخار میکنم غریبۀ عزیز
مرسی از تبریک صمیمانت دوست من
در مورد تصمیم نویسندۀ وبلاگ هویت گمشده برای پست جدید دادن، بی خبرم غریبه جان
مرسی از همراهیت
بر مال و جمال تکیه کردن نه رواست کان را به شبی زنندو این را به تبی
ممنوم که به من سر زدی ای کاش یه نفر بودکمکمون کنه
سلام سمیرا جان
همه ما داریم قدم به قدم به کمک هم جلو میریم ...
از حضورت ممنونم...
من باید بیشتر در این مورد فکر کنم.
امیدوارم اجازه بدی همگی از نتیجه فکرت استفاده کنیم. مرسی از حضورت ...
فکر کنم خیلی وقته نیومدم..از این کاروان جا موندم...می رسم نه؟میرم مطالب رو مب خونم تا زود تر برسم.
من آپم..خوشحال می شم سر بزنید..
حتماً میرسی خانمی جان
همه منتظریم :)
با سلام
مطالب وبلاگ شما را وطالعه کردم.البته به خاطر حجم بالای مطالب و از جهتی پرباری آنها نگاهی کلی گذراندم و به خواندن بخش هایی بسنده کردم
عارض می شوم که شما در باب نیازهای مادی مطلب مرقوم نموده اید که خوب جای بسی شکر و تشکر دارد که قلم به دست شده اید و به تولید فکر پرداخته اید
اما این حقیر بر عکس جنابعالی به نیازهای معنوی بیشتر پرداخته ایم(البته منظورم این است که در این باب بیشتر مطلب نوشته ام)در هر صورت به نظرم کار هر دو قابل ستایش است.
ما تحت جبر قرار داریم
تحت جبر نیازهای مادی ولی می تونیم کاممان را به چیزی شیرین کنیم که نیازهای مادی را کمتر درک کنیم و با بینشی وسیع تر به راهمان(درک خوشبختی و رسیدن به غایت سعادت)ادامه دهیم
هنگام بیان جملات بالا در وبلاگی که منطق بیداد می کند حس غریبی به من دست می دهد
عفو بفرمایید
یا علی
سلام مهدی جان
مهدی عزیز درست میگی ... مطمئناً نگاهی گذرا انداخته ای .
شاید اگر این متن ها رو قابل میدونستی و وقت بیشتری داشتی، فضای این وبلاگ رو از وبلاگ خودت دور نمیدیدی. همچنین این امکان وجود داشت که فرصت بازنگری صورت میگرفت در مورد جبری بودن ما در برابر نیازهای مادی.
با این حال از لحظه لحظه حضورت ، حتی به گفته خودت گذرا، صمیمانه ممنونم.
یا مهدی
سلام
وبلاگ جالبی داری
خیلی آموزنده است
من از وبلاگت خوشم اومده اگه اگه خاستی به وبلاگ من بیا و تبادل لینگ کنیم و نظرم یادت نره
سلام
مرسی از تعریفتون جناب حاجیزاده
جواب سوالی که در متن بود چی شد؟ :)
سلام علی جان
سیاست دولتمردان ایران تحت فشار گذاشتن مردمه
چون اگر مردم به فکر پر کردن شکم خود شوند
فکر عوض کردن حکومت نمی افتند
در مورد خط فقر :
اینه که خط فقر هر خانواده و هر فرد متفاوته
و فقر نوع های مختلف داره
مثلا اگر ایرونی ها فقر دانش و آگاهی نداشتند طوری دیگه با نوع فقر اقتصادی برخورد می کردند
فقر اقتصادی ایران ناشی از فشار نظام و دانش کم مردمه
سلام مهران عزیز
از اینکه محبت کردی و نظرت رو ابراز کردی ممنون. فکر میکنم این کار خیلی ارزشمند تر از اومدن و خوندن و رفتن هست.
اما مهران جان نظرت از فضای این وبلاگ بسیار دور هست.
شاید اگر یکی دو پست قبلی رو میخوندی جوابت کاملاً متفاوت میشد.
موضوع درست یا غلط بودن نظر نیست. موضوع مرتبط یا غیر مرتبط بودن هست ...
ببین نظرت با بقیه چقدر فرق داره؟ به سوال مطرح شده هم جواب ندادی :)
سپاس از حضورت مهران عزیز ...
سلام دوست عزیز من بعد از مطلب شما ،نظرات دوستان راخوندم ،از خانم پونه متشکرم که خیلی قشنگ وبه وضوح همه آن خلائی را که من بدنبال نوشتن اون بودم پر کرد .امیدوارم در دیگر سفرهایم به خلوت سرای شما باز بتونم هم مطالب شما وهم نظرات خوب دیگر دوستان را بخوانم واز آنها استفاده ببرم .اما بعد «دلی سربلند و سری سر بزیر
از این دست عمری بسر برده ایم...»متشکرم که سر زدید
سلام
بله فرهاد جان نظرات تک تک سروران واقعاً کمک میکنه به نگاه همه ما. به خصوص پونه جان که مثالهای بسیار متعددی آورده ...
از حضورت ممنون
سلام
وبلاگ خوبی داری فقط اگه موضوع این خلوتتو بصورت کلی بنویسی خیلی بهتره
به ما هم سر بزن
نظر بده
سلام
مرسی حسین جان ...
سلام این متن را خواندم اگر دوست دارید شما هم بخوانید زندگی مثل چای است
گروهى از فارغ التحصیلان قدیمى یک دانشگاه که همگى در حرفه خود آدم هاى موفقى شده بودند، با همدیگر به ملاقات یکى از استادان قدیمى خود رفتند. پس از خوش و بش اولیه، هر کدام از آنها در مورد کار خود توضیح می داد و همگى از استرس زیاد در کار و زندگى شکایت می کردند. استاد به آشپزخانه رفت و با یک کترى بزرگ چاى و انواع و اقسام فنجان هاى جوراجور، از پلاستیکى و بلور و کریستال گرفته تا سفالى و چینى و کاغذى (یکبار مصرف) بازگشت و مهمانانش را به چاى دعوت کرد و از آنها خواست که خودشان زحمت چاى ریختن براى خودشان را بکشند.
پس از آن که تمام دانشجویان قدیمى استاد براى خودشان چاى ریختند و صحبت ها از سر گرفته شد، استاد گفت: «اگر توجه کرده باشید، تمام فنجان هاى قشنگ و گران قیمت برداشته شده و فنجان هاى دم دستى و ارزان قیمت، داخل سینى برجاى مانده اند. شما هر کدام بهترین چیزها را براى خودتان می خواهید و این از نظر شما امرى کاملاً طبیعى است، امّا منشاء مشکلات و استرس هاى شما هم همین است. مطمئن باشید که فنجان به خودى خود تاثیرى بر کیفیت چاى ندارد. بلکه برعکس، در بعضى موارد یک فنجان گران قیمت و لوکس ممکن است کیفیت چایى که در آن است را از دید ما پنهان کند.
چیزى که همه شما واقعاً مى خواستید یک چاى خوش عطر و خوش طعم بود، نه فنجان. امّا شما ناخودآگاه به سراغ بهترین فنجان ها رفتید و سپس به فنجان هاى یکدیگر نگاه مى کردید. زندگى هم مثل همین چاى است. کار، خانه، ماشین، پول، موقعیت اجتماعى و .... در حکم فنجان ها هستند. مورد مصرف آنها، نگهدارى و دربرگرفتن زندگى است. نوع فنجانی که ما داشته باشیم، نه کیفیت چاى را مشخص می کند و نه آن را تغییر می دهد. امّا ما گاهى با صرفاً تمرکز بر روى فنجان، از چایى که خداوند براى ما در طبیعت فراهم کرده است لذت نمی بریم.
خداوند چاى را به ما ارزانى داشته نه فنجان را. از چایتان لذت ببرید. خوشحال بودن البته به معنى این که همه چیز عالى و کامل است نیست. بلکه بدین معنى است که شما تصمیم گرفته اید آن سوى عیب و نقص ها را هم ببینید. در آرامش زندگى کنید، آرامش هم درون شما زندگى خواهد کرد
مرسی از زحمتت پونه جان
مثل همیشه همگی استفاده کردیم ...
من یه دوستی داشتم که خیلی به گوشی موبایلش وابسته بود! و این وابستگی در حد جنون بود!! شبا با گوشیش می خوابید و صبحا گوشیش از گردنش آویزون بود! و بالاخره یه روزی هم گوشی عزیزش رو گم کرد! انگار یکی از بستگانش رو از دست داده باشه!!
سلام فرشته جان
بله ... دقیقاً همینه ... نیازهای کاذب همیشه از هر نظر دست و پاگیر و مشکل سازه ... یکی از مشکلاتش هم ، ایجاد وابستگی هست ...
بسیار ممنون ...
سلام....
من یه مقدار عقبم...یه مقدارم دیر تبریک می گم ماهگرد وبلاگتون رو ...
ان شاءالله که سالگردش رو تبریک بگم...:)
این نکاتی که بهش اشاره کردید همه به نوعی اسراف هستن...یه نوع استفاده نامناسب از امکانات..
اون شرمندگی میزبان و بشقاب بشقاب پر کردن غذا هم نشان دهنده ی اینه که مهمان ها نگران این هستند که مبادا غذا تمام بشه و به اون ها نرسه...در صورتی که این نگرانی تنها باعث میشه که غذا اسراف بشه
ولی خوب یه فرهنگ غلطه و درست کردنش هم زمان می بره...
یه جمله بود یک جا نوشته بود که در هر ۵ ثانیه یک نفر از گرسنگی جانش را از دست میدهدو ۱..۲..۳..۴.....
من آپم خوشحال میشم بهم سر بزنی...
سلام خانمی
مهم اینه که ما چهرۀ این حرکت رو ببینیم و قضاوت خودمون رو هم ببینیم. بعد متوجه میشیم که اون قسمت از زندگی ما که نشانه هایی از نیازهای کاذب توش دیده میشه، چقدر زشت هست ... نگاه به خود مهم تر هست ... درسته؟ :)
مرسی از حضورت دوست خوبم.
سلام..علی آقا..
من در نظر قبل نتونستم منظورم را درست انتقال بدم..
اینم بخاطر بلاگ اسکایه که نمیشه بعضی وقتها یکبار بیشتر برای کامنتی نظر بذاری.!
شما درجواب من که گفتم ببخش دیر خدمت رسیدم؛گفتیدنمیخوام حضورت دراینجا بصورت تعهد دربیاد.و.و.وو
منهم در جواب اینوگفتم که:من درقبال دوستی باعزیزی چون تو باید احساس تعهدکنم(یعنی منظورم این بود)..
خدای نکرده به شما نگفتم که تعهد داشته باش که اون جواب رو دادی...
نظرات بالایی بازنمیشه مجبورم بیام جای دیگه؛که مبتلا به جواب دادن مکرر بشم...بازم ببخش..برقرار باشی..یاعلی مدد
سلام خوش خبر :)
از اینکه نتونستم منظورت رو متوجه بشم عذر میخوام قاصدک عزیز.
از حضور شما ممنونم و خدا رو شکر میکنم ...
ماه گرد رو با حال اومدین :))
:)
تنها احساس قلبی میتواند راهنما و راهگشای نیازهای واقعی ما باشد. گاهی نیاز واقعی ما محبت و عشق است. ولی اگر نیاز به آن احساس نشود، نیاز کاذب به مثلا خوراک پدید میآید و ما به پُرخوری مبتلا میشویم. یکی از وضعیتهایی که اغلب در انسان ایجاد نیاز کاذب میکند دست نیافتنی شدن یک خواسته است. وقتی به علت سرماخوردگی مجبور به پرهیز میشویم، بیشتر از هر موقع دیگر هوس غذا به سرمان می زند. یک علت دیگر احساس نیاز کاذب "توهم آبرو" ست. مثلا بسیاری از افراد به اصطلاح برای حفظ آبروی خود و رقابت با دیگران به مدها و اجناس لوکس و غیرضروری توجه نشان میدهند. مثال دیگر ناشی از ترس است؛ مثلا افراد به دلیل ترس از تورم و گرانتر شدن کالاها یا حتی این روزها تحریم به ذخیره کردن آنها میپردازند. مثال دیگر اینکه فردی که تحت تاثیر تبلیغات نیست، زمان تشنگی، آب مینوشد اما فرد متاثر از آگهیهای بازرگانی، زمان عطش ممکن است نوع خاصی نوشابه بنوشد که این نیاز، کاذب تلقی میشود.
حال مسئله اصلی این است که چون این نیاز کاذب است، هرگز ارضاء نمیشود.
بسیار عالی. سپاس Empress :)