آواز سکوت

خوشبختی <- رضایت <- ارضای میل به رشد <- برآورده کردن نیازها (مادی-غیر مادی)

آواز سکوت

خوشبختی <- رضایت <- ارضای میل به رشد <- برآورده کردن نیازها (مادی-غیر مادی)

حالا تو بگو ...

آن روز ، روزی بود که غلامان جدید رو از نقاط مختلف دنیا به میدان شهر میآوردند اما او مردی بسیار ثروتمند بود با غلامان زیاد. به همین دلیل فقط برای تفریح به میدان شهر میرفت و از این مراسم بسیار لذت میبرد و گاهی هم برای سرگرمی در مزایده غلامان شرکت میکرد. بازاری گرم و پر هیاهو بود. غلامان امسال بسیار تنومند و کارا بودند. در این میان ناگهان چشم مرد ثروتمند به غلامی لاغر اندام و ضعیف افتاد که به نظر هیچ کاری از او بر نمی آمد. مرد نزد صاحب او رفت و پرسید این غلام چه کاری بلد است و بین این همه غلامان درشت اندام چه میکند. صاحب غلام گفت: (( ای مرد ثروتمند ! او اکثر مواقع ساکت است. میگویند او بسیار با خرد است. میگویند او تشنه را از غیر تشنه تشخیص میدهد. من از او هیچ ندیدم اما اشتباهی هم از او ندیدم. غلام خرد لازم ندارد. او باید بار ببرد . لذا او برای فروش نیست و به درد نمیخورد. من او را در صحرا رها خواهم کرد)) 

چشمان مرد ثروتمند برقی زد و فکری از سرش گذشت ! مرد آن غلام را خرید و به خانه برد. مرد ثروتمند به محض رسیدن به امارت خود ، دستور داد تا ضیافت بزرگی ترتیب دهند و همه بزرگان شهر و خانواده های آنها را دعوت کنند. او به آشپز دستور داد تا تمامی غذاها را کمی شور نماید و آب بر سفره نگذارند و به پیشخدمتان دستور داد تا لیوانهای خالی بر سفره بگذارند و تا وقتی که این غلام نگفته به کسی آب ندهند. سپس به غلام جدید خود دستور داد تا هر گاه تشنه واقعی را دید نزد مرد ثروتمند بیاید و به او نشانش دهد. او میخواست تفریحی کند و از طرفی توانایی غلام جدید خود به رخ همگان بکشد. میهمانان که همگی از بزرگان و مقامات شهر بودند هریک با لباسهایی فاخر آمدند و زمان شام رسید. میزی بسیار بزرگ و پر از غذاهای هوس انگیز مهیا شده بود و میهمانان ظرفهای خود را بیش از نیاز خود پر کردند. صرف غذا شروع شد. کمی بعد اولین دست بالا رفت و پیشخدمتی نزد او رفت. آن میهمان طلب آب نمود و پیشخدمت گفت : (( به چشم )) اما طبق دستور صاحب خود ، آب نیاورد. کم کم از گوشه و کنار تالار دست ها بالا رفت و همین داستان تکرار شد. مرد ثروتمند غلام را فراخواند و با لبخند پرسید: (( حال ای غلام ! توان خود را نشان بده اگر میتوانی. در بین این جمع کدامیک تشنه است؟ )) غلام نگاهی به میهمانانی که طلب آب کرده بودند انداخت و گفت : (( هیچکدام )). مرد ثروتمند متعجب شد اما تصمیم گرفت کمی به غلام خود اعتماد کند و لذا صبر نمود. کم کم بین میهمانان همهمه ایجاد شد: (( این چه پیشخدمتانی اند که فرمان نمیبرند ... این چه میهمانی است ... )) دستهای بیشتری بالا رفت اما غلام هنوز هیچ کس را تشنه نمیدانست. کم کم همه مهمانان فریاد آب آب سردادند ... مردها عصبانی شدند و میگفتند اگر مملکت صاحب داشت این میزبان به خود جرات نمیداد تا با بزرگان شهر چنین کند ... زنها میگفتند ما هرگز در این شهر سیراب نشدیم و این هم نمونه ای دیگر ... فضای نارضایتی تمام میهمانان را فراگرفته بود ... همه بی حال شده بودند ... ذهن ها از کار افتاده بود ... هر کس واکنشی نشان میداد ... تشنگی بهانه ای شده بود تا تمام تشویشهای ذهنی میهمانان به زبانشان جاری شود ... گروهی میگفتند این ترفندی بود تا ما را از تشنگی تلف کنند و ما قربانی خواهیم شد ... گروهی میگفتند اگر قرار نیست آب داده شود چرا تشنگی وجود دارد ... بعضی رو به آسمان کردند و گفتند خدایا آیا تو به خواب رفته ای و این ظلم را نمیبینی؟ ... گروهی میگفتند خدا مرده است ... مرد ثروتمند بسیار هراسان شد و با عصبانیت رو به غلام کرد اما ... اما قبل از اینکه به غلام چیزی بگوید ناگهان فردی از میان مجلس از جایش بلند شد و ایستاد. لیوان خود را به دست گرفت و به سمت آب در مطبخ دوید. غلام رو به غلامان دیگر کرد و گفت : (( او تنها تشنه واقعی در این ضیافت بزرگ است. او را یافتم. حال میتوانید به سایر میهمانان آب بدهید.)) ...  

اول هر ترم تحصیلی ، اکثراً تصمیم قاطع میگیرند که امسال شاگرد اول شوند ! بعضی روز تولد خود را روز بزرگی برای خود میدانند و  برای تغییر در جهت حال بهتر در سال بعدی عمر خود، تصمیمات بزرگ میگیرند ... بعضیها در شبهای و روزهای مقدس مذهبی ... بعضی در سال نو ... درسته؟ :)

حالا شاید راه حل فعالیتهای قسمت (2) که در پست گفته شد کمی روشن تر بشه ... شاید.

حال تو بگو ! صادقانه خودت را واقعاً تشنه خوشبختی میدانی؟ صحبتهای تو در زمان تشنگی چقدر شبیه اون مهمانها میشه؟ چقدر به جای نگاه به درون و داشته هات، همه چیزو به آسمون و زمین و جامعه و شرایط و .... نسبت میدی؟ 

 

پی نوشت : تقدیر، تقویم انسانهای عادیست و تغییر، تقویم انسانهای عالی - سال نو مبارک